نقابت.
[ ن ِ / ن َ ب َ]
[سيبويه گويد که نقابة به کسر اول اسم است و به فتح اول مصدر است. رجوع به حاشيۀ مربوط به نقابة شود.]
(ع، مص)
رئیس شدن.
نقیب شدن.
نقابة.
رجوع به نقابة شود.
|| (اِمص)
مهتری.
شغل نقیب.
سالاری.
مهتری.
عریفی.
نقابة.
نقیبی.
رجوع به نقیب شود.
قراتگین به هرات یافت و پس از نقابت حاجب شد. (تاریخ بیهقی).
با عنفوان جوانی و حداثت سن نقابت سادات علویه به شهر قم و نواحی بدو مفوض بوده است. (تاریخ قم).
رجوع به نقابة شود.
- نقابت سادات یا نقابت علویان; ریاست ومهتری بر سادات علوی.
|| ستودگی.