کَظم.
(ع مص)
- فروخوردن خشم.
- نگاهداری کردن خشم خود و روی برنگردانیدن و خشم نکردن.
کظوم.
- کظم غیظ :
فروخوردن خشم.
- کظم غیظ کردن :
فروخوردن و فرونشاندن خشم.
- کظم کردن :
فرونشاندن خشم.
- قفل کردن در.
- برآوردن و بند کردن جوی.
- بند کردن روزن را.
- پرکردن مشک و بستن در آن.
منه کظم القربة.
- باز ایستادن شتر از نشخوار و نشخوار نکردن.
- ساکت شدن و خاموش گردیدن.
و در این معنی است : کظم کظوماً بصیغۀ مجهول.