مَناف.
[ م َ ]
(ع اِ)
(از «ن و ف»)
جای بالا رفتن:
جبل عالی المناف; ای المرتقی.
(از اقرب الموارد)
(از المنجد).
مناف.
[ م َ ]
(اِخ)
نام بتی.
(منتهی الارب)
(آنندراج)
(ناظم الاطباء)
(از اقرب الموارد)
(از محیط المحیط)
نام بتی بوده است در جاهلیت.
(از معجم البلدان).
مناف.
[ م َ ]
(اِخ)
عبد ... پدر هاشم است و عبدالشمس.
(منتهی الارب)
(از ناظم الاطباء).
پدر هاشم است و نسبت بدان مَنافیّ است.
(از اقرب الموارد).
رجوع به عبدمناف و منافی شود.
عبدُمناف.
[ ع َ دُ م َ ]
(اِخ)
ابن قصی بن کلاب از قریش از عدنان است و بنی عبدمناف از اشراف طایفۀ قریش بودند ...