استدراج
استدراج.
[ اِ ت ِ ]
(ع مص)
نزدیک کردن بسوی چیزی بتدریج.
قریب گردانیدن کسی را بسوی چیزی بتدریج.
اندک اندک نزدیک آوردن. پایه پایه برآوردن.
|| فریب دادن کسی را.
|| گردانیدن و غلطانیدن باد سنگ ریزه ها را بر زمین.
|| استدراج ناقه;
در پی بچۀ خود رفتن ناقه پس از زائیدن.
|| مضطر کردن کسی را تا آنکه بغلطد بزمین.
|| مهلت دادن.
|| اندک اندک در کار آوردن.
|| کم کم پرسیدن گرفتن و بالا رفتن.
|| استدراج خدای تعالی بنده را;
فراوان دادن نعمت در وقت معصیت.
نعمت دادن او تعالی ببنده پس از صدور خطا از وی و فراموشانیدن توبه و استغفار او را و گرفت کردن او را اندک اندک و هلاک نکردن او را ناگاه و بیک بار.
اندک اندک نزدیک گردانیدن خدا بنده را بخشم و عقوبت خود.
اندک اندک نزدیک کردن عذاب.
ناگاه گرفتن در سختی پس از نعمت.
الاستدراج;
الدنو الی عذاب الله بالامهال قلیلاً قلیلاً.
الاستدراج;
هو ان یکون بعیداً من رحمة الله تعالی و قریباً الی العقاب تدریجاً.
الاستدراج;
هو ان یقرب الله العبد الی العذاب و الشدة و البلاء فی یوم الحساب کما حکی عن فرعون لما سأل الله تعالی قبل حاجته للابتلاء بالعذاب و البلاء فی الاَّخرة.
هرچه غیر او ست استدراج تو ست
گرچه تخت و مُلکت ست و تاج تو ست
مولوی
الاستدراج;
هو ان یرفعه الشیطان درجة الی مکان عال ثم یسقط من ذلک المکان حتی یهلک هلاکا.
الاستدراج;
ان یجعل الله تعالی العبد مقبول الحاجة وقتاً فوقتاً الی اقصی عمره للابتلاء بالبلاء و العذاب، و قیل الاهانة بالنظر الی المآل.
|| ظهور امری خارق العاده از غیر مؤمن.
رجوع به معجزه، کرامت و ارهاص شود.
خرق عادت که از کافر ظاهر شود و خرق عادت ولی را کرامات گویند و نبی را معجزه.
استدراج در شرع امر خارق عادتیست که از کافر یا فاجری موافق دعوی او بروز کند. چنانکه در مجمع البحرین آمده و صاحب شمائل المحمدیّه گوید استدراج خارق عادتیست که از کفّار و اهل اهواء و فاسقان سر زند. و سخن مشهور آنست که امر خارق عادت که از مدعی رسالت واقع شود اگر موافق دعوی و ارادۀ او باشد معجزه خوانند. و اگر مخالف دعوی و قصد او باشد اهانت نامند. چنانچه از مسیلمۀ کذّاب صادر شده بود که وقتی تابعانش گفتند که محمد رسول خدا در چاهی خدوی خود انداخت آبش بجوش آمد تا آنکه تا لب چاه بر آمد، تو نیز آنچنان کن پس او در چاهی خیو افکند و آب فرورفت تا خشک شد. و آنچه از غیر نبی صادر شود پس اگر مقرون بکمال ایمان و تقوی و معرفت و استقامت باشد کرامت گویند. و آنچه از عوام مؤمنان از اهل صلاح وقوع یابد آنرا معونت شمارند. و آنچه از فاسقان و کافران صدور یابد استدراج نامند. کذا فی مدارج النّبوة من الشیخ عبدالحقّ الدهلویّ. و قد سبق فی لفظ الخارق. و عند اهل المعانی هو الکلام المشتمل علی اسماع الحق علی وجه لایورث مزید غضب المخاطب سواء کان فیه تعریض او لا و یسمی ایضاً المنصف من الکلام. نحو قوله تعالی: و ما لی لااعبد الذی فطرنی، ای ما لکم ایها الکفرة لاتعبدون الذی خلقکم. بدلیل قوله «و الیه ترجعون»; ففیه تعریض لهم بانهم علی الباطل و لم یصرح بذلک لئلا یزید غضبهم حیث یرید المتکلم لهم ما یرید لنفسه. کذا فی المطول و حواشیه فی بحث ان و لو، فی باب المسند.
فرق مابین معجزه و کرامت و استدراج:
بدان که چون امری از انسان صادر گردد که خارق عادت باشد، آن خارق عادت یامقرون است با دعوی یعنی ادعای پیغمبری کند یا مدعی امری دیگر باشد و آن خرق عادت را شاهد بر اثبات مدعای خود کند یا غیرمقرون است بدعوی یعنی خرق عادت از ید شخصی ناشی گردد ولی در ظهور آن مدعی بر امری نباشد و آنچه مقرون است با دعوی و جائز دانسته اند که خرق عادت در این صورت بظهور رسد چهار قسم است:
اول ادعای الهیت،
دویم ادعای نبوت،
سیم ادعای ولایت،
چهارم ادعای سحر
و اما آنکس که دعوی خدائی کند جایز دانسته اند که از ید او خرق عادت بظهور رسد و از خرق عادت او از ید او ظاهر گردد خلق را تزلزلی در عقیدت پدید نگردد، چه دعوی او خود دلیل بر کذب اوست همچنانکه فرعون دعوی خدائی کردی و از ید او نیز بعضی از خوارق عادات جاری میگردید و همه کس او را مخلوق میدانستند و هیچکس بر خدائی او اعتقاد پیدا نمی کرد و در حق دجال نیز مسطور داشته اند که از وی بعضی خوارق عادات بظهور میرسد و در آن مورد هم افعال و اعمال و خلقت غیرمعتدل و مکروهش دلیل بر کذب و شاهد بر تلبیس اوست.
دویم دعوی نبوت است. در این صورت مدعی یا صادق است یا کاذب ، در صورت صدق دعوی جایز است که از وی خوارق عادات بجهت ثبوت نبوت و اطمینان خلایق بر وی از ید او صادر گردد و این مطلب متفق علیه است در نزد آن کسان که بنبوت انبیاء قائل باشند و این قسم خارق عادات را معجزه گویند. یا در دعوی کاذب در صورت کذب جایز نیست که از ید چنین کسی خرق عادت صادر گردد و بر تقدیر که از وی خرق عادتی صادر گشت بجهت آنکه خلق در ضلالت نیفتند و گمراه نشوند واجب است در این مورد حصول معارضه یعنی بر خداوند واجب است تا کذب قول او را ظاهر سازد و بطلان عمل او را واضح نماید.
سیم ادعای ولایت است و آن کسان که معتقد به کرامات اولیاء باشند اختلاف کرده اند که آیا جایز است ادعای کرامت و مقارن شدن با آن دعوی وی یا آنکه جایز نیست. جماعتی خرق عادت را در صورت صدق این دعوی جایز دانسته اند.
چهارم کسانی هستند که مدعی سحر و کهانت اند پس از ید آنان نیز ظهور خوارق عادات را جایز دانسته اند، چه دعوی آن جماعت سبب فسادی نخواهد بود از آنکه خود آن عمل بر بطلانش دلیلی واضح است و نیز در صورتی که خود مقرّ و معترف باشند. اما در آن مورد که با دعوی مقرون نباشد خرق عادت را جایز دانسته اند از ید انسانی که ظاهرش بصلاح و تقوی آراسته باشد و این قسم از خرق عادت را جمهور اهل حقیقت کرامت گویند و اگر خرق عادت ظاهر شود از ید اهل عصیان و مردمان خبیث آن را به استدراج تعبیر نمایند ولی این قسم اخیر را جماعتی از معتزله جایز ندانند.
و یستدلون [ الفلاسفة] صدق علومهم الالهیة بظهور العلوم الحسابیة و المنطقیة المتقنة البراهین و یستدرجون ضعفاء العقول و لو کانت علومهم الالهیة متقنة البراهین لما اختلفوا فیها.
(تهافت الفلاسفة).
ان من عظیم حیلهم [ ای حیل الفلاسفة ] فی الاستدراج اذا اورد علیهم اشکال قولهم انّ العلوم الالهیة غامضة خفیة ...
(تهافت الفلاسفة).