وَ كُلَا مِنْهَا رَغَدًا
رغد.
[ رَ غ َ / رَ ]
(ع ص)
خوش و فراخ.
مُخصِب.
واسع.
واسعه طیبه.
کثیر.
عیش رغد;
زندگانی فراخ.
عیش فراخ.
عیش خوش.
عیشة رَغَد;
زیست خوش و راحت و فراخ.
|| جِ راغِد.
گویند:
قوم رغد;
گروه دارای عیش واسع و روزی فراخ.
همچنین است:
نساء رغد.
«مذکر و مؤنث در آن یکی است».
فراخ زیست.
|| خوردنی پاکیزه.
کاسه پیدا وندر آن پنهان رَغَد
طاعمش داند کز آن چه می خورد
مولوی