حجر
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
دو شنبه 13 مهر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

هل في ذلک قسمٌ لذي حجرٍ

 

حجر.
[ ح ِ ]
(ع اِ)

کناره.
کنف.
منعه.
کنار مردم.
(منتهی الارب).
بر.
و آن از زیر بغل تا کشح باشد و مجازاً حمایت

لشکری که در حجر مجاهدت نما یافته بود ...
(ترجمۀ تاریخ یمینی).
این بزرگ در حجر تربیت پدر نشو و نمایافته.
(ترجمۀ تاریخ یمینی).
در کنف اکرام و حجر انعام او نشو و نما یافته و در چمن اقبال او شاخها کشیده و بارور شده.
(ترجمۀ تاریخ یمینی).
تا وقتی که حق تعالی عروس پادشاهی را بواسطۀ کاردانی او در حجر تربیت او نهاد.
(جهانگشای جوینی).
یافع و ولید در حجر و حجرة وی بهره مند غنا و دوا بودند.
(ترجمۀ تاریخ یمینی).
اخص موالید را از خدر غیب و حجر امر به صحرا آورد.
(سنائی در مقدمۀ حدیقه).

ج، حجور.

|| حرام.

|| بازداشت.

|| عقل.
(منتهی الارب).
خرد. نهیه.
(غیاث).
لُبّ.
حِجی.
فرزانگی.
کَیس.

|| مادیان.
(منتهی الارب).
مقابل حصان. (نریان).
ج، حجور، حجورة، احجار، حجار.

|| قرابت.
نزدیکی.
خویشی.

|| جامه.
جامۀ کنار مردم.
(منتهی الارب).

|| شرم مرد.
فرج مرد.

|| شرم زن.
فرج زن.

|| حفظ.
ستر.
(از منتهی الارب).