تفریع.
[ ت َ ]
(ع مص)
ببالا برشدن.
برآمدن بر کوه.
|| به نشیب فروشدن.
از بالای کوه فرود آمدن.
|| چیزی را فرع کردن.
|| برآوردن مسئله ها را از اصل.
|| فَرَع کشتن.
کشتن فرع را.
ذبح کردن فرع را.
|| فزونی و فخر کردن در قوم خود.
|| تفریق بین قوم خود و دیگران.
|| (اصطلاح بدیع)
آن است که شاعر وصفی آغاز کند به صیغت نفی
و گوید نیست فلان چیز که چنین و چنین است
و نیست فلان چیز که چنین و چنین است
بهتر از فلان،
یا بیشتر از فلان.
و این صنعت در اشعار عرب بسیار است و
اما در اشعار عجم چنان باشد که
صیغت نفی در تشبیهِ تفضیل بکار دارند
چنانکه گفته اند:
سبز دریا که برآشوبد و برخیزد موج
که ز بیم غرقش خلق بود اندر وا
نه عطابخشـتر از خواجه که خوشنود بود
آن وزیر ملک مشرق تاج الامرا
و این صنعت در شعر فارسی رونقی ندارد.
(المعجم فی معاییر اشعار العجم ص ٢٧٩).
قرار دادن چیزی پس از چیز دیگر
بخاطر احتیاج شیء سابق به لاحق.
(از تعریفات جرجانی).