تشییع. [ ت َش ] (ع مص)
از پی مسافر و جنازه شدن.
برآمدن با کسی تا وداع کند او را و برساند او را بمنزل و گسیل کردن.
پس مسافر و جنازه رفتن.
خارج شدن با کسی تا با وی وداع کند و او را بمنزلش برساند.
|| دلیر گردانیدن.
شجاع و دلیر گردانیدن کسی را.
|| آتش به هیمه ریزه تیز کردن.
برافروختن آتش را به هیزم.
فروزانیدن آتش را.
|| به آتش سوختن.
سوختن چیزی را به آتش.
|| آشکارا کردن.
|| چیزی را به چیزی نیرو دادن.
|| دعوی شیعه بودن کردن.
تشییع کردن. [ ت َش ک َ دَ ] (مص مرکب)
مشایعت و بدرقه کردن جنازه یا مسافر را.
مشایعة. [ م ُ ی َع َ ] (ع مص)
با کسی دوستی کردن.
|| خواندن شتر و رمۀ پس مانده را و آواز کردن او و یعدی بالباء.
|| در پی رفتن در کاری.
پیروی نمودن.
|| گسیل کردن.
|| در پی رسیدن کسی را.
چند قدم همراه کسی رفتن برای رخصت.
به دنبال مسافر رفتن هنگام رحیل.