یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:الغیبة التّامّة, :: :: نويسنده : علی

وَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ بَابَوَيْهِ‏
قَالَ :
حَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُكَتِّبُ
قَالَ :
كُنْتُ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ
فِي السَّنَةِ الَّتِي تُوُفِّيَ فِيهَا
الشَّيْخُ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيُّ قَدَّسَ اللهُ رُوحَهُ
فَحَضَرْتُهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِأَيَّامٍ
فَأَخْرَجَ إِلَى النَّاسِ تَوْقِيعاً
نُسْخَتُهُ

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيَّ
أَعْظَمَ اللهُ أَجْرَ إِخْوَانِكَ فِيكَ
فَإِنَّكَ مَيِّتٌ
مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ أَيَّامٍ
فَأَجْمِعْ أَمْرَكَ
وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ
فَيَقُومَ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ
فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ التَّامَّةُ
فَلَا ظُهُورَ
إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ
وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ
وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ
وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً
وَ سَيَأْتِي شِيعَتِي
مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ
أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ
قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ
وَ الصَّيْحَةِ
فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَرٍ
وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ

قَالَ فَنَسَخْنَا هَذَا التَّوْقِيعَ
وَ خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ
فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ السَّادِسُ
عُدْنَا إِلَيْهِ
وَ هُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ
فَقِيلَ لَهُ :
مَنْ وَصِيُّكَ مِنْ بَعْدِكَ ؟
فَقَالَ :
لِلهِ أَمْرٌ هُوَ بَالِغُهُ
وَ قَضَى
فَهَذَا آخِرُ كَلَامٍ سُمِعَ مِنْهُ
رَضِيَ اللهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ

*******

مأخذ :
کتاب الغيبة
شیخ طوسي (ره) وفات در قرن 5 ه.ق.
ص 395

پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:نُوّابِ أربعة, :: :: نويسنده : علی

نُوّابِ أربعة یا سُفرای اربعه؛ عنوان خاص چهار تن نائب خاص حضرت صاحب الزمان (ع) است و عبارتند از :
١- ابوعمرو عثمان بن سعید اسدی عمروی
٢- ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید اسدی عمروی
٣- ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
٤- ابوالحسن علی بن محمد سمری
به اعتقاد شیعۀ اثناعشریه اینان در دوران غیبت صغری از سال ٢٦٠ تا ٣٢٩ ه.ق. واسطۀ بین امام زمان (ع) و شیعیان بودند.

از إمام حسن عسکري علیه السلام :

... فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ

صَائِناً لِنَفْسِهِ

حَافِظاً لِدِينِهِ

مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ

مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ

فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ

وَ ذَلِكَ

لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ

لَا جَمِيعَهُم ...

*******

مأخذ :
الإحتجاج،
طبرسي (ره) وفات در قرن 6 ه.ق.،
ج 2 ص 458

المَهْدي المُنْتَظَر
(256 - 275 ه.ق. 870 - 888 م.)
محمد بن الحسن العسكري (الخالص) بن علي الهادي،
أبو القاسم :
آخر الأئمة الاثني عشر عند الإمامية.
و هو المعروف عندهم بالمهديّ،
و صاحب الزمان،
و المنتظر،
و الحجة،
و صاحب السرداب.
ولد في سامراء.
و مات أبوه
و له من العمر نحو خمس سنين.
و لما بلغ التاسعة أو العاشرة أو التاسعة عشرة
دخل سردابا في دار أبيه بسامراء
و لم يخرج منه.
قال ابن خلكان :
و الشيعة ينتظرون ظهوره
في آخر الزمان
من السرداب
بسرّ من رأي.
و قيل في تاريخ مولده :
ليلة نصف شعبان
سنة 255
و في تاريخ غيبته :
سنة 265
و في المؤرخين (كما في منهاج السنة) من يرى
أن الحسن بن علي العسكري لم يكن له نسل.
و في سفينة البحار للقمي
وصف ليلة مولده،
و اسم أمه «نرجس»
و أنه نهى عن تسميته باسمه،
فهم يكنون عنه بالمهديّ أو أحد ألقابه الأخرى.

پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:حضرت مهدي علیه السّلام, :: :: نويسنده : علی

مهدی یا مهدی منتظر(ع). محمد بن حسن عسکری، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به امام زمان، صاحب الزمان، امام منتظَر، حجة القائم، امام قائم و قائم آل محمد. آخرین امام از امامان دوازده گانۀ شیعۀ امامیه است.
به سال ٢٥٥ ه.ق. /٨٧٠ م. در سامرا متولد شد.
در پنج سالگی وی، پدرش امام یازدهم حسن عسکری (ع) درگذشت و از آن پس مهدی منتظَر از انظار غایب گردید و فقط از راه نوّاب خود که به ترتیب عبارتند بودند از
ابوعمرو عثمان بن سعید اسدی،
ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید،
ابوالقاسم حسین بن روح،
و ابوالحسن علی بن محمد سمری
با شیعیان ارتباط داشت.
در اصطلاح اهل تشیع از زمانی که مهدی (ع) از انظار غایب شد تا زمان مرگ نائب چهارم (٣٢٦ ه.ق.) غیبت صغری نامیده میشود. با مرگ ابوالحسن علی بن محمد سمری غیبت کبری آغاز میشود.
شیعیان در طول مدت غیبت کبری در انتظار ظهور او هستند. در کشور ایران و نیز در منطقه های شیعه نشین جز از ایران شب نیمۀ شعبان که شب ولادت مهدی (ع) است جشنها برپا میگردد. و عدۀ بسیاری در بامداد هر جمعه دعای ندبه را برای نزدیک شدن ظهور امام میخوانند.
طبق نوشتۀ شاردن سیاح فرانسوی، پادشاهان صفوی در کاخ خود در اصفهان دو اسب با زین افزار مجلّل مجهّز داشتند تا برای سواری مهدی (ع) حاضر باشد. یکی از آن دو اسب را برای مهدی (ع) و اسب دیگر را برای نایب او عیسی (ع) آماده کرده بودند.

مهدویت. مهدی (امام منتظر) بودن. طبق معتقدات مذهب شیعۀ امامی و نیز برطبق روایات بسیاری که در کتابهای اهل سنت و جماعت آمده است، در آخر الزمان مهدی از آل محمد ظهور خواهد کرد. در میان احادیث نبوی، این حدیث دیده میشود که
«اگر فقط یک روز از عمر دنیا باقی بماند، خداوند تعالی آن روز را به درازا خواهد کشاند تا اینکه از من یا خاندان من مردی پیدا شود که جهان را پر از داد کند، همچنانکه از جور پر بود».
برابر روایات شیعی و نیز برطبق روایتهائی از اهل تسنن، این مهدی از نسل علی بن ابی طالب است و در آخر الزمان ظهور خواهد کرد.
بر همین اساس در طول تاریخ اسلام کسان بسیاری ادعای مهدویت کرده و خود را امام منتظر دانسته اند.
از نخستین کسانی که به نام او ادعای مهدویت کردند محمد حنفیه پسر علی (ع) بود. مختار بن ابی عبیدۀ ثقفی به نام او قیام کرد و از قاتلان حسین (ع) انتقام گرفت که شرح آن در تواریخ مسطور است. پس از کشته شدن مختار و فوت محمد حنفیه پیروان محمد مرگ او را باور نکردند و به رجعت او معتقد شدند. چنانکه آنان گفته اند وی در کوه رضوی به سر میبرد و نزد او آب و عسل نهاده است.
چندی بعد، زید بن علی بن حسین (ع) علیه امویان خروج کرد و پیروان او وی را مهدی خواندند.
محمد بن الحسن معروف به نفس زکیه را که در آغاز دولت عباسیان خروج کرد، نیز مهدی دانسته اند.
در طول دولت عباسیان نیز چند تن ادعای مهدویت کرده اند که از جملۀ آنان مهدیان افریقا شهرتی یافتند. در شمال آفریقا و مغرب دو تن از متمهدیان (ادعای مهدویت کنندگان) بیش از دیگران شهرت دارند.
مهدی نخستین (عبیدالله) همان کسی است که سلسلۀ عبیدیان یا فاطمیان را بنیان نهاد. دومین مهدی، سلسلۀ الموحدین را تأسیس کرد که بر اسپانیا استیلا یافت.
مؤسس سلسلۀ فاطمیان عبیدالله مهدی بود (او را از فرزندان عبدالله بن میمون قداح شمرده اند). یکی از داعیان وی شخصی بود به اسم ابوعبدالله شیعی که با توفیقی بی نظیر به وسیلۀ کلام و شمشیر به تبلیغ پرداخته تونس و افریقیة را گرفته بود. ابوعبدالله بشارت میداد که ظهور مهدی نزدیک است و مهدی جهان را تسخیر و مردگان را احیا خواهد کرد و آفتاب را از مغرب طالع خواهد ساخت. اما هنگامی که مهدی به دعوت مبلغ خویش به سوی او میرفت در طرابلس دستگیر و زندانی شد. پس از چندی ابوعبدالله او را نجات داد و بر اسب نشاند و با رؤسای قبایل پیشاپیش او حرکت میکرد و در حالی که سرشک شادی از دیدگانش جاری بود به قوم خود می گفت : «این است مولای شما». و روز جمعۀ بعد اسم او را در خطبه به لقب «مهدی امیرالمؤمنین» آوردند.
اما مهدی مؤسس سلسلۀ الموحدین محمد بن تومرت نام داشت و از قبیلۀ مصامده بود که در جبال اطلس مراکش مسکن دارند. وی در ابتدا مردمان را به ظهور مهدی بشارت میداد لیکن به زودی ادعا کرد که مهدی خود اوست. گروهی از اقوام بربر گرد او جمع شدند و چون فوت کرد (سال ٥٢٤ ه.ق.) جانشین و پیرو او عبدالمؤمن موقع را غنیمت شمرد و اقوام بربر را سیل وار متوجه مراکش ساخت. پس از مراکش به اسپانیا تاخت و آن را تحت استیلا آورد و سلسلۀ الموحدین را تأسیس کرد.
با اینکه در سرزمینهای حکومت عثمانی، طرفداران آل علی بسیار کم بودند و از آن گذشته سلاطین عثمانی با مهدویت مبارزه میکردند، مع هذا در آن دیار نیز کسانی ادعای مهدویت کرده اند که مشهورترین آنان شیخ زاده ای بود از اهالی کردستان که به سال ١٦٦٦ م. خود را مهدی نامید ولی چون او را دستگیر کردند و به حضور سلطان آوردند از ادعای خود منصرف شد و در پاسخ سلطان چنان به شیوائی سخن گفت که سلطان شیفتۀ او گردید و او را در ردیف ندیمان خود درآورد.
از متمهدیان معروف در قرون اخیر، مهدی سودانی است. نام اصلی وی محمد احمد، نام پدرش عبدالله و نام مادرش امینه بود. وی نزد دو تن از علمای حوالی خرطوم به تحصیل پرداخت و پس از آن به جزیرۀ ابا رفت و پانزده سال در آن جزیره در انزوا به سر برد. وی در این مدت در زیر زمین در ته چاهی میزیست و پیوسته بر فساد مردمان گریه میکرد و از شدت ریاضت و روزه گیری لاغر میشد. قبیلۀ بگارا که در آن ناحیه از همه مقتدرتر بودند او را تقدیس میکردند و چون در سن چهل سالگی خود را مهدی نامید و مأموریت خود را اعلام کرد قبیلۀ مزبور به آسانی دعوت او را پذیرفتند و حتی به پرستش او پرداختند. وی به سال ١٣٠٠ ه.ق. داعیانی به همۀ جوانب به نزد شیوخ قبایل روانه ساخت تا خبر دهند که او مهدی منتظر است و محمد (ص) از جانب خدا مهدویت او را بشارت داده است. گروهی بر او گرد آمدند و او بر کوه جدیر رفت و در آن مقام کرد. یاران اوسپاهیان حکومت مصر را بارها شکستند و شهرها را گشودند. در این موقع حکومت مصر از انگلستان یاری خواست (حکومت مصر دست نشاندۀ انگلیس بود) و یکی از سرداران انگلستان به نام ژنرال گوردون با اختیارات تمام به خرطوم اعزام گردید و به وی مأموریت داده شد که سودان را از متمهدی و عوامل او تخلیه کند، اما او نیز نتوانست کاری از پیش ببرد و به قتل رسید. پس خرطوم نیز به دست متمهدی افتاد و سودان برای او پاک گشت و پیروان او یقین کردند که وی از روی وحی کردگار رفتار میکند و به زودی سراسر سودان را خواهد گرفت و جهان در تصرف او خواهد آمد و پادشاهان روی زمین خاضع او خواهند شد، اما زمان درازی نگذشت که متمهدی در٢١ ژانویۀ ١٨٨٥ م. در اثر تبی شدید درگذشت و مسألۀ مهدویت که در آفریقا با مبارزه علیه امپراطوری انگلستان و استعمار درهم آمیخته شده بود از میان رفت.
اما اعتقاد مسلمانان به خصوص شیعیان بر این است که سرانجام مهدی حقیقی ظهور خواهد کرد و حکومت حق را مستقر خواهد ساخت و عالم تشیع در انتظار آن مهدی است.
از جمله کسانی که در ایران دعوی مهدویت کردند، یکی سیدعلی محمد شیرازی است که پیروان او به نام بابیه معروف گردیدند.

سه شنبه 20 خرداد 1393برچسب:ابن سيّدة, :: :: نويسنده : علی

ابن سیّدة ابوالحسن علی بن اسماعیل. لغوی ادیب و خطیب اندلسی. در شهر مُرسیه متولد شد و مانند پدر ضَریر (نابینا) بود و لغت را از پدر خود و سایر اساتید ازجمله ابوعمر طلمنکی فراگرفت و در دربار مجاهد بن عبدالله عامری و پسرش موفق منزلتی داشت. مهمترین کتب او کتاب «المُخَصَّص» است در لغت و آن در هفده مجلد به طبع رسیده است. دیگر کتاب «المحکم والمحیط الأعظم» و «شرح مشکل المتنبّي» و کتاب «الانیق فی شرح الحماسه» در شش مجلد. وفات ٤٥٨ ه .ق.

ابن سِيدَة
(398 - 458 ه.ق. 1007 - 1066 م.)
علي بن إسماعيل،
المعروف بابن سيّدة،
أبو الحسن :
إمام في اللغة و آدابها.
ولد بمُرسية (في شرق الأندلس)
و انتقل الى دانية فتوفي بها.
كان ضريرا (و كذلك أبوه)
و اشتغل بنظم الشعر مدة،
و انقطع للأمير أبي الجيش مجاهد العامري‏
و نبغ في آداب اللغة و مفرداتها،
فصنف «المخصص - ط» سبعة عشر جزءا،
و هو من أثمن كنوز العربية،
و «المحكم و المحيط الأعظم - ط» أربعة مجلدات منه،
و «شرح ما أشكل من شعر المتنبي - خ»
و «الأنيق» في شرح حماسة أبي تمام، ست مجلدات،
و غير ذلك.

محاسن علي بن أبي طالب سلام الله علیه

از کتاب
«المحاسن و المساوي»
نوشتۀ
«ابراهیم بن محمد بیهقي»
قرن 4 ه.ق.

*******

قال :
و حدثنا رجل حضر مجلس القاسم بن المجمع و هو والي الأهواز
قال :
حضر مجلسه رجل من بني هاشم
فقال :
أصلح الله الأمير!
أ لا أحدثك بفضيلة لأمير المؤمنين علي بن أبي طالب، رضي الله عنه ؟
قال :
نعم إن شئت.
قال :
حدثني أبي
قال :
حضرت مجلس محمد بن عائشة بالبصرة
إذ قام إليه رجل من وسط الحلقة
فقال :
يا أبا عبد الرحمن
من أفضل أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟
فقال :
أبو بكر و عمر و عثمان و طلحة و الزبير و سعد و سعيد و عبد الرحمن بن عوف و أبو عبيدة بن الجراح.
فقال له :
فأين علي ابن أبي طالب، رضي الله عنه ؟
قال :
يا هذا
تستفتي عن أصحابه أم عن نفسه ؟
قال :
بل عن أصحابه.
قال: ان الله تبارك و تعالى يقول :
فَقُلْ
تَعالَوْا
نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ‏
فكيف يكون أصحابه مثل نفسه ؟

سه شنبه 20 خرداد 1393برچسب:قاسم بن عليّ حریريّ, :: :: نويسنده : علی

قاسم بن عليّ حریريّ

حریری. بصری. قاسم بن علی بن محمد بن عثمان حریری حرامی، مکنی به ابومحمد. یکی از ادبای مشهور ایرانی از مردم بصره. او از اهل قریۀ مشان (میشان) یکی از قراء بصره و صاحب مقامات معروف است.
ابن خلکان گوید :
او یکی از ائمۀ عصر خویش بود و در عمل مقامه نگاری بهرۀ تام یافت، چه مقامات وی مشتمل بر بسیاری از کلام عرب اعم از لغات و امثال و رموز و اسرار این زبان است، و آنکس که مقامات او را چنانکه باید شناسد بر فضل این مرد و کثرت اطلاع و غزارت مادۀ وی پی تواند برد.
پسر او ابوالقاسم عبدالله در سبب تألیف این کتاب گوید :
پدرم روزی به مسجد بنی حرام نشسته بود و پیری ژنده پوش با پیراهن و شلواری یکتا و فرسوده با اُهبَتِ (سازویَراق) سفر به مسجد درآمد و با فصاحت و حسن عبارتی به سخن پرداخت. حضار از نام و مولد شیخ پرسیدند. او گفت :
من از مردم سروج باشم و کنیت من ابوزید است.
و پدرم بار نخست مقامۀ معروف به حرامیه را که چهل وهشتمین مقامۀ مقامات است بنگاشت و به أبوزید سروجی نسبت کرد. این مقامه مشهور شد و خبر وی به وزیر شرف الدین ابوناصر انوشروان بن محمد بن خالد بن محمد قاشانی وزیر خلیفه المسترشد بالله عباسی رسید و بپسندید و از پدرم درخواست تا مقامه های دیگر انشا کند و بر مقامۀ حرامیه منضمّ سازد و او چهل ونه مقامۀ دیگر بر آن مزید کرد. و آنجا که در خطبۀ مقامات گوید :
«فاشار من اشارته حکم و طاعته غنم الی ان انشی مقامات اتلو فیها تلو البدیع ...»
همین وزیر است.
ابن خلکان گوید :
این روایت را در چندین تاریخ به نحو مزبوریافتم. لکن در بعضی شهور سال ٦٥٦ ه.ق. به قاهره نسخه ای از مقامات به خط مصنف دیدم که بر پشت آن به قلم حریری نوشته بود که
این کتاب را برای جمال الدین عمیدالدولة ابوعلی حسن بن ابوالعز علی بن صدقة وزیر المسترشد نگاشتم
و شک نیست که این درست تر از روایت نخستین است، چه به خط مصنف کتاب است و وفات وزیر مذکور در رجب سال ٥٢٢ ه.ق. بود.
و قاضی اکرم جمال الدین ابوالحسن علی بن یوسف شیبانی قِفطی وزیر حلب در کتاب خود موسوم به «انباءالرواة فی ابناء النُّحاة» آرد که :
ابوزید مذکور (ابوزید سروجی قهرمان مقامات حریری) نامش مطهر بن سلام نحوی بصری شاگرد حریری است که در بصره نزد او تلمذ میکرد و از وی روایت کند. و قاضی ابوالفتح محمد بن احمد المندائی «ملحة الاعراب» حریری را از همین مطهر و او از حریری روایت کرده است و باز ابن قفطی گوید :
مطهر بن سلام به سال پانصد و سی و هشت به واسط نزد ما آمد و از آنجا به بغداد و مدتی کوتاه بدانجا ببود و سپس درگذشت رحمه الله. و سمعانی نیز در ذیل و عماد در خریده همین مطلب را گفته اند. وی گوید لقب مطهر فخرالدین بود و تولیت صدریت قریۀ مشان (میشان) داشت و هم بدانجا پس از سال پانصد و چهل (٥٤٠) وفات یافت.
واما مراد حریری از حارث بن همام راوی ابوزید سروجی خود حریری است و این معنی را در یکی از شروح مقامات دیدم و عبارت حارث بن همام (بصورت اسم مستعار) مأخوذ از قول رسول (ص) است که فرمود :
کلکم حارث و کلکم همام،
و حارث ورزنده و کاسب باشد و همام کثیرالاهتمام است و همۀ مسلمانان حارث و همام باشند، چه هر تن از ایشان باید ورزندۀ شغل خویش و رنج برنده و اهتمام کننده در امور خود و دیگران بود.
و مقامات را کسان بسیار بعضی مطوّل و برخی مختصر شرح کرده اند
و در بعض مجامیع خواندم که حریری آنگاه که چهل مقامه از مقامات را به پایان رسانید، آن را با خویش از بصره به بغداد برد و دعوی تألیف آن کرد، لکن جماعتی از ادبای آنجا مدعای او نپذیرفتند، و گفتند تصنیف وی نیست و متعلق به مردی مغربی از اهل بلاغت است که در بصره وفات کرده و اوراق تألیف او بدست حریری افتاده و به خود نسبت کرده است. در این وقت وزیر دیوان حریری را بخواند و از صناعت وی پرسید. گفت :
من مردی از اهل انشاء باشم
و وزیر انشاء واقعه ای را اقتراح و طرح کرده و گفت دراین موضوع بسبک مقامه چیزی بنویس، و وی تنها در گوشه ای از دیوان بنشست و قلم و دوات و کاغذ برگرفت و دیری در اندیشه فرورفت، و هرچند بکوشید کلمه ای هم او را نگشود و خجل و سرافکنده برخاست و یکی از مخالفین وی یعنی ابوالقاسم علی بن افلح شاعر در این وقت گفت :

شیخ لنا من ربیعة الفرس
ینتف عثنونه من الهوس
انطقه الله بالمشان کما
رماه وسط الدیوان بالخرس

و ربیعة الفرس از آن روی آورده است که حریری خود را به این قبیله میـبَست. و از نتف عثنونه مراد اشاره به عادت حریری است که گاه فکرت موی ریش خود یک یک برمیکند و مسکن وی قریۀ مشان (میشان) بصره بود.
و حریری چون به بصره بازگشت ده مقامۀ دیگر تصنیف کرد و به وزیر فرستاد و از عی و گنگی خویش عذر خواست و گفت مهابت دیوان و حشمت وزیر مرا از نوشتن جواب اقتراح بازداشت.
حریری را تآلیف زیبای دیگر است مانند
«درةالغواص فی اوهام الخواص»
و کتاب «ملحة الاعراب»
که منظومه ای است در نحو و نیز شرح همان منظومه و دیوان رسائل و شعری بسیار علاوه بر آنچه در مقامات آورده است و هر یک از تألیفات وی با ترجمه به لغات اروپائی چاپ شده است. از جملۀ آن اشعار است :

قال العواذل ما هذا الغرام به
اما تری الشعر فی خدیه قد نبتا
فقلت والله لو ان المفنّد لی
تأمل الرشد فی عینیه ماثبتا
و من اقام بأرض و هی مجدبة
فکیف یرحل عنها و الربیع اتی

و عمادالدین اصفهانی در خریده قطعۀ ذیل را از حریری آورده است :

کم ظباء بحاجر
فتنت بالمحاجر
نفوس نفائس
حذرت بالمخادر
و تثن لخاطر
هاج وجدالمخاطر
و عذار لاجله
عاذلی عاد عاذریو
شجون تضافرت
عند کشف الضفائر

و او را قصایدی است که صنعت تجنیس بسیار در آن بکار برده است.
و نیز گوید :
وی زشت و کریه المنظر بود و مردی غریب به زیارت وی آمد تا از او چیزی از ادب فراگیرد و چون چشمش بر حریری افتاد وی را خرد و حقیر آمد و حریری به فراست دریافت، چون زائر از وی التماس املائی کرد حریری گفت بنویس :

ما انت اول سار غرة القمر
و رائد اعجبته خضرة الدمن
فاختر لنفسک غیری اننی رجل
مثل المعیدی فاسمع بی و لاترنی

پس مرد شرمنده شد و بازگشت.
ولادت حریری در دیهی بنام المنان (میشان) نزدیک بصره به سال چهارصد و چهل و شش (٤٤٦) بود و به پانصد و پانزده و بقولی پانصد و شانزده در کوچۀ بنی حرام به بصره درگذشت.
از او دو پسر بجای ماند و ابوالمنصور بن الجوالیقی گوید :
نجم الدین عبدالله و قاضی قضاة البصرة ضیاءالاسلام عبیدالله دو پسر حریری مرا اجازت روایت مقامات دادند
و نسبت حرامی از آن است که حریری در سکۀ حرامیه ساکن بود
و مشان بفتح میم شهرکی است بر سوی بصره دارای نخل بسیار با هوائی سخت بد و اصل حریری از آنجاست.
و گویند که حریری صاحب ثروت بود چنانکه در همین شهرک هیجده هزار درخت خرما داشت.(از ابن خلکان).
و حاجی خلیفه در کشف الظنون و اسماعیل پاشا در هدیة العارفین کتاب دیگری بنام توشیح البیان به ابومحمد قاسم بن علی حریری نسبت کرده اند.
دولتشاه سمرقندی گوید :
او بصری است اما در بغداد بودی، مردی ذوفنون بوده و در انواع علوم مشارالیه است، به تخصیص در علم معانی و بدیع و شعر که در این علوم سرآمد روزگار خود بوده و او را در علم معانی و بیان تصانیف مرغوب است و بزرگواری او را کتاب مقامات گواهی میدهد. حکایت کنند که حریری کتاب مقامات را تصنیف کرد و پیش مقتدر خلیفه برد، خلیفه او را نوازشها نمود، و او داءالثعلب داشتی و پیوسته محاسن خود را کندی و اقرباء و فرزندان او دائماً او را از آن منع کردندی تا غایتی که دست او را در خریطه دوختندی. روزی خلیفه گفت :
اگر حکومت ولایتی خواهی پیش ما مبذول شود.
حریری گفت :
یا امیرالمؤمنین مرا بر محاسن من امیری ده تا مرا بر ریش من فرزندان و اقرباء حاکم دانند و مرا بر ریش خویش بازگذارند،
خلیفه این لطیفۀ او را پسند فرمود و او را مراعات و اکرام نمود.
و او راست این قطعه :

قنعت من الدنیا بقوت و شملة
و شربة ماء کوزها متکسر
فقل لبنی الدنیا اعزلوا من اردتم
و ولوا و خلونی من البعد انظر

سه شنبه 20 خرداد 1393برچسب:استثناء, :: :: نويسنده : علی

استثناء

استثناء یعنی بیرون کردن
(اصطلاح نحو) در اصطلاح نحویان، بیرون کردن چیزی ازحکم ماقبل به کلمۀ «إلّا» و آنچه در معنی إلّا باشد.
بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل به کلمۀ جز و مگر و إلّا و عدا و مانند آن.

مُستَثنی

مستثنی یعنی بیرون کرده و استثناء شده از حکم و قاعدۀ کلی.
بیرون آورده شده و خاصّ کرده شده و جدا کرده شده.
در اصطلاح نحویان، مستثنی آن چیزی است که بیرون کرده شده باشد از حکم ماقبل به قید «إلّا» یا به آنچه در معنی إلّا است.
آنچه بعد از کلمۀ إلّا و اخوات آن بیاید و از نظر نفی یا اثبات از ماقبل خود جدا شود.

مُستَثنی مِنه

مستثنی منه :
آنکه یا آنچه از او استثناء کرده اند.
در اصطلاح نحو، اسمی است که پیش از «إلّا» و اخوات آن آمده باشد و نفیاً یا اثباتاً مخالف مابعد إلّا باشد مانند قوم در
جائني القوم إلّا زیداً.

مستثنای متّصل


آن است که «مستثنی» از افراد و یا اجزای «مستثنی منه» باشد لفظاً یا تقدیراً مانند
جائني الرّجال اِلّا زیداً
و
جائني القوم إلّا زیداً.

مستثنای منقطع

آن است که «مستثنی» از افراد یا از اجزاء «مستثنی منه» نباشد مانند
جائني القوم إلّا حماراً.

مستثنای مُفَرَّغ

(اصطلاح نحو) در اصطلاح نحویان آن است که «مستثنی منه» در کلام مذکور نباشد و فقط «مستثنی» ذکر شده باشد، مانند :
ماجائنی إلّا زید؛ ای ماجائنی أحد إلّا زید.
مستثنای مفرّغ مقابل «مستثنای تامّ» است و آن چنان است که «مستثنی منه» در جمله مذکور نباشد در این صورت اِعرابی را که مقتضی ماقبل «إلّا» است بدان میدهیم، یعنی فرض میکنیم که إلّا وجود ندارد و آن بعد از نفی و شبه آن واقع شود، مانند :
مافعلوه إلّا قلیل.
و
لایتّبع إلّا الهدی.

و
ماجائني إلّا زید.

سه شنبه 20 خرداد 1393برچسب:کار اگر مشکل و ار آسان ست, :: :: نويسنده : علی

کار اگر مشکل و ار آسان ست
جمله با فضلِ ازل یکسان ست
شیخ جامی رحمه الله
قرن 9 ه.ق.



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 595
بازدید هفته : 785
بازدید ماه : 2266
بازدید کل : 167789
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content