یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان

علاءالدولۀ سمنانی رحمة الله علیه
شیخ رکن الدین بیابانکی.
حمدالله مستوفی که معاصر او بوده در تاریخ گزیده آرد:
وی پسر ملک شرف الدین سمنانی است. و در زمان ارغون خان عمل پیشه بود. و پدرش در مرتبۀ وزارت. بعد از آن تایب شد، و درعبادت درجۀ عالی یافت.
و در «نفحات» مسطور است که ابوالمکارم رکن الدین علاءالدوله احمد بن محمد بیابانکی، در اصل از ملک سمنان بود و در سن پانزده سالگی بخدمت سلطان وقت شغل گرفت و در یکی از حروب جذبه ای به وی رسید. و در سنۀ سبع و ثمانین و ست مائة (٦٨٧ ه.ق.) به وقت مراجعت از حجاز در بغداد بصحبت شیخ نورالدین عبدالرحمان کسرقی رسید. و در سنۀ تسع و ثمانین وست مائة (٦٨٩ ه.ق.) اجازت ارشاد یافت. و بعد از سنۀ عشرین و سبع مائة (٧٢٠ ه.ق.) در خانقاه سکاکیه در مدت شانزده سال، صدوچهل اربعین برآورد. و گویند در سایر اوقات صدوسی اربعین دیگر برآورده بود. وفات شیخ رکن الدین علاءالدوله در شب جمعۀ بیست ودوم رجب سنۀ ست و ثلاثین و سبع مائة (٧٣٦ ه.ق.) در برج احرار صوفی آباد اتفاق افتاد و در حظیرۀ قطب زمان عمادالدین عبدالوهاب مدفون گشت. مدت عمرش هفتادوهفت سال بود.
خواجو در تصوف به وی نظر داشته و دربارۀ وی گفته است :

هرکو به ره علی عمرانی شد
چون خضر به سرچشمۀ حیوانی شد
از وسوسه و غارت شیطان وارست
مانند علاءالدوله سمنانی شد

از نتایج طبع فیاض شیخ رکن الدین علاءالدوله کتاب مکاشفات مشهور است.
و نیز او راست :
کتاب آداب الخلوة،
مواردالشوارد،
نجم القران فی تأویل القرآن،
شقائق الحدائق و حدائق الحقائق.
و نیز او راست :
رسالۀ موضح مقاصد المخلصین و مفضح عقائد المدعین،
رسالۀ بیان الاحسان لاهل العرفان.
و مظفر صدرقاضی رساله ای بنام «آثار و احوال علاءالدوله» چاپ کرده است که در آن ٢٨ کتاب برای او نقل میکند.
و در ذریعه (ج ٩ ص ٧٣٣) یک کتاب بر آن افزوده شده است.

133-
وَ قَالَ (ع) :
             الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ
             لَا دَارُ مَقَرٍّ
             وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ
             رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ
             فَأَوْبَقَهَا
             وَ
             رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ
             فَأَعْتَقَهَا


            درود خدا بر او، فرمود :
            دنيا گذرگاه عبور است،
            نه جاى ماندن؛
            و مردم در آن دو دسته اند :
            يكى آن كه خود را فروخت
            و به تباهى كشاند،
            و
            ديگرى آن كه خود را خريد
            و آزاد كرد.

چهار شنبه 27 فروردين 1393برچسب:ابوالحسن تهامی, :: :: نويسنده : علی

علی تهامی
ابن محمد بن فهد تهامی، مکنّی به ابوالحسن. وی شاعری فصیح بود که در یمن متولد شد و به شام و عراق و جبل سفرکرد و مدتی ابن عباد را مدح کرد و به معتزله گروید سپس عهده دار خطابۀ «رملة» گردید و با کمک حسان بن مفرج به مصر سفر کرد و در سال ٤١٦ ه.ق. در زندان قاهره مخفیانه کشته شد. او را دیوان شعر کوچکی است. 
ابوالحسن تهامی
علی بن محمد تهامی. شاعر مشهور عرب. او به سال ٤١٦ ه.ق. به مصر کشته شد.

أَلَـيسَ مِـنَ الـخُـســرانِ أَنَّ لَـيـالـيــاً
تَمُـرُّ بِلا عِلـمٍ و تُحسَـبُ مِـن عُمـري

آیا راستی اینکه شبان بیهوده بگذرد
و از عمرمان به حساب نیز آید زیانی محسوب نخواهد بود
أبوالحسن تهامي
وفات قرن 5 ه.ق

تا که درآمد به باغ چهرۀ گلنار تو
آه که چه سوز افکند در دلِ گل، نارِ تو

دود دل لاله ها، ز آتش جان رنگِ تو
پشت بنفشه به خم از کششِ بارِ تو

غنچۀ گلزارِ جان روی تو را یاد کرد
چشم چه خوش برگشاد بر هوسِ خارِ تو

سوسن، تیغی کشید، خونِ سَمَن را بریخت
تیغ به سوسن که داد، نرگسِ خون خوارِ تو

بر مَثَلِ زاهدان، جمله چمن خشک بود
مستک و سرسبز شد از لبِ خَمّارِ تو

از سرِ مستیِ عشق، گفتم: یارِ منی
ور نه جز احول که دید در دو جهان، یارِ تو

بر دلِ من خطِّ تو ست مهرِ ألَست و بَلی
مُنکِرِ آن خط مشو، نک خط و اقرارِ تو

گوشت کجا ماند و پوست، در تنِ آن کس که او
رفت نمکــسودوار، سوی نمکسارِ تو

دامنِ تو دل گرفت، دامنِ دل تن گرفت
های از این کش مکش، های از این کارِ تو

بس کن و خاموش کن، بیش مگو سرِّ دل
هر دو جهان خون شود، از دل خون خوارِ تو

خسروِ جان شمسِ دین، مَفخَرِ تبریزیان
در تن و جات عشق تو، در دل، دلدارِ تو

ابراهیم خلیل علیه السلام
نام پیغمبری از بنی سام ملقب به خلیل یا خلیل الله یا خلیل الرحمن جدّ اعلای بنی اسرائیل و عرب مستعربه و انبیاء یهود. ابن تارخ یا تارح یا ترح یا آزر بت تراش بوده است. مولد او به کلده در مشرق بابل به قریۀ اور تقریباً دوهزار سال پیش از میلاد و معاصر نمرود بن کوش بوده است. ابراهیم قوم خویش را به خدای یگانه دعوت میکرد. نمرود فرمان داد آتشی بزرگ افروخته او را در آتش افکندند و آتش بر او بَرد و سلام شد. برادرزادۀ او لوط است. ابراهیم سفری به مصر و فلسطین کرده و در صد و بیست سالگی به خِتان خویش مأمور گشت و خانۀ کعبه بنا کردۀ اوست. خدای تعالی به ابراهیم قربان کردن پسر خود اسماعیل را (به روایت مسلمین) و یا اسحاق (به روایت یهود) امر فرمود و آنگاه که به اجرای امر خدای میپرداخت به ذبح گوسفندی به جای پسر مأمور گشت. او در صد وهفتاد سالگی درگذشته است. و گفته اند که آزر (قرآن ٧٤/٦) مخفف العازر نام خادم او بوده است. و صاحب حدودالعالم گوید روضه اش به شام به شهر مسجد ابراهیم است. و دو پسر او یکی موسوم به اسحاق از ساره پدر بنی اسرائیل و دیگری اسماعیل از هاجر جد اعلای عرب عدنانی است و به طور تخفیف در شعر نام او را براهیم نیز آورده اند.

یا رب من بدانمی چیست مراد یار من
                           بسته ره گریز من برده دل و قرار من

یا رب من بدانمی تا به کجام می کشد
                            بهر چه کار می کشد هر طرفی مهار من

یا رب من بدانمی سنگ دلی چرا کند
                            آن شه مهربان من دلبر بردبار من

یا رب من بدانمی هیچ به یار می رسد
                           دود من و نفیر من یارب و زینهار من

یا رب من بدانمی عاقبت این کجا کشد
                           یا رب بس دراز شد این شب انتظار من

یا رب چیست جوش من این همه روی پوش من
                چونک مرا توی توی هم یک و هم هزار من

عشق تو است هر زمان در خمشی و در بیان
                   پیش خیال چشم من روزی و روزگار من

گاه شکار خوانمش گاه بهار خوانمش
                            گاه میش لقب نهم گاه لقب خمار من

کفر من است و دین من دیده نوربین من
                         آن من است و این من نیست از او گذار من

صبر نماند و خواب من اشک نماند و آب من
                    یا رب تا کی می کند غارت هر چهار من

خانه آب و گل کجا خانه جان و دل کجا
                         یا رب آرزوم شد شهر من و دیار من

این دل شهر رانده در گل تیره مانده
                              ناله کنان که ای خدا کو حشم و تبار من

یا رب اگر رسیدمی شهر خود و بدیدمی
                         رحمت شهریار من وان همه شهر یار من

رفته ره درشت من بار گران ز پشت من
                        دلبر بردبار من آمده برده بار من

آهوی شیرگیر من سیر خورد ز شیر من
                        آن که منم شکار او گشته بود شکار من

نیست شب سیاه رو جفت و حریف روز من
                     نیست خزان سنگ دل در پی نوبهار من

هیچ خمش نمی کنی تا به کی این دهل زنی
                     آه که پرده در شدی ای لب پرده دار من

 

... أن عليا دفن فاطمة عليها السلام ليلا. ...
و كان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال لفاطمة:
أنت أسرع أهلى لحاقا بي.
فوجمت.
فقال لها:
أما ترضين أن تكوني سيدة نساء أهل الجنة؟
فتبسمت.
قالوا:
و أوصت فاطمة أن تحمل على سرير طاهر،
فقالت لها أسماء بنت عميس:
أصنع لك نعشا كما رأيت أهل الحبشة يصنعون.
فأرسلت إلى جريد رطب فقطعته،
ثم جعلت لها نعشا.
فتبسمت
و لم تر متبسمة بعد وفاة النبي صلى الله عليه و سلم
إلا ساعتها تيك.
و غسلها علىّ، و أسماء.
و بذلك أوصت.
و لم يعلم أبو بكر، و عمر بموتها.
و ولدت خديجة لرسول الله صلى الله عليه و سلم أيضا.

از کتاب أنساب‏ الأشراف، ج‏1 ص 405
تألیف بَلاذُري متوفی در قرن 3 ه.ق 

جمعه 15 فروردين 1393برچسب:اسماء بنت عمیس, :: :: نويسنده : علی

اسماء بنت عمیس الخثعمیة، صحابیه است. شوهر اول وی جعفر بن ابیطالب (ع) بود و با او به حبشه هجرت کرد و بعد از شهادت جعفر با ابوبکر صدیق و پس از ارتحال او با علی علیه السلام ازدواج کرد و شش فرزند داشت : عبدالله، محمد و عون از جعفر، محمد از ابوبکر، و یحیی و محمد اصغر از علی (ع).
عمربن خطاب، ابوموسی اشعری، عبدالله بن عباس و پسر او عبدالله بن جعفر و اصحاب کبار دیگر از اسماء بنت عمیس احادیث نقل و روایت کرده اند. این زن نُه خواهر داشت که میمونه بنت الحرب از زوجات پیغمبر و ام الفضل زوجۀ عباس از آن جمله بودند.
و او راویۀ حدیث طلوع الشمس بعد الغروب است.
اسماء در تغسیل حضرت زهراء (س) به حضرت امیرالمؤمنین (ع) کمک میکرد.
... إِنَّ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ غَسَلَتْهَا ...

پنج شنبه 14 فروردين 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

وَ الصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَل‏ُ
صبر بابرکت تر و زیباتر است.

یکی از جملاتی که حضرت أمیرالمؤمنین سلام الله علیه بعد از خاکسپاری حضرت فاطمۀ زهراء سلام الله علیها فرمودند.




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 224
بازدید دیروز : 176
بازدید هفته : 694
بازدید ماه : 1570
بازدید کل : 158713
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content