یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
سه شنبه 31 فروردين 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

رجال السّبعة.

[ رِ لُس س َ ع َ ]
(اِخ)

مؤلف شدالازار گوید:
من از نامها و نسبها و خبرهای آنان آگاهی ندارم جز اینکه روایت شده است:
مردی نیکوکار در «درب اصطخر» بود که مردگان را غسل میداد و گفته میشد وی از اولیاست.
این مرد گفته است:
شبی در خانه بودم و پاسی از شب گذشته بود ناگاه در را زدند.
گفتم: کیست؟
مردی گفت: مرده ای هست میخواهیم او را حالا غسل دهی.
بیرون آمدم. پیرمردی صوفی را دیدم که اثر عبادت و نور ولایت از چهره اش هویدا بود. سلام کردم و
گفتم: اینجا کسی نیست تا در این کار مرا کمک کند.
گفت: تو بیا، آنجا هست کسی که به تو یاری کند.
پس گفتم: میروم بسم الله.
او حرکت کرد من نیز بدنبال او به راه افتادم تا به درب اصطخر رسیدم، وی دست بر در گذاشت، در باز شد و ما بیرون شدیم، من تعجب کردم زیرا با وی کلیدی نبود. برگشتم و به در دست زدم دیدم بسته است به شگفت افتادم و با وی آمدم تا بجایی در نزدیکی مصلّی رسیدم که امروزه صندل نامیده میشود.
مرا گفت: ساعتی اینجا توقّف کن.
من نیز یک ساعت درنگ کردم. سپس داخل شدم. دیدم آن مرد مرده و روی بسوی قبله کرده است. من در این کار حیران شدم. ناگهان شش تن حاضر شدند در حالتی که کفن و حُنوطی در دست داشتند. آنان در غسل میّت مرا یاری کردند و من غسل دادم و کفن کردم. آنان مرده را برداشتند و بیرون شدند. من همراه آنان خارج شدم و ماندم، دستهایم را شستم. وقتی که بیرون آمدم فضایی بود گشاده، از در و دیوار و از آنان اثری نبود. نماز خواندم و خوابیدم، همین که صبح شد در همینجا قبر تازه ای دیدم که در آن آب پاکی پاشیده اند، گمان کردم که قبر همان مرد است. پس از چندی در همانجا قبر تازۀ آب پاشیدۀ دیگری دیدم و همینطور تا شمارۀ قبرها به هفت رسید.
گفته میشود آنان همان اوتاد هفت گانه هستند که به برکت آنان برای مردم باران نازل میشود و به یکدیگر مهر میورزند و از همگان رفع بلا میگردد.
(از شدالازار ص ٤٠٩).

سه شنبه 31 فروردين 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

بونی. (اِخ) محی الدین یا شرف الدین احمد بن علی القرشی بونی.
پیشوایی است متبحر و صاحب تصنیفات بسیار در علم حروف از آن جمله:

شمس المعارف الکبری و الوسطی و الصغری و لطائف الاشارات.
و او راست
رسالۀ سرالکریم فی فضل بسم الله الرحمن الرحیم
شرح اسم الله الاعظم
شمس المعارف الکبری؛ مقصود از این کتاب اطلاع و علم به شرف اسماء خداوند تبارک و تعالی
فتح الکریم الوهاب فی ذکر فضائل البسمله
اللمعة یا اللمعة النورانیه، دربارۀ اسماء اعظم.
وی بسال ٦٢٢ ه.ق. درگذشته است.

سه شنبه 31 فروردين 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

رجال الغیب، یا نجبا؛ هفت تن اند که ایشان را رجال الغیب گویند.

- رجال الغیب، (اصطلاح تصوف) کسانی هستند که قطب بر آنان ریاست دارد.

صاحب فرهنگ نظام گوید:
مطابق بعضی احادیث هفت تن از مردان خدایند که زنده اند، ولی از نظرها مخفی و در حرکت هستند- انتهی.
اشخاص غیرمرئی که به دور دنیا حرکات دائره ای میکنند.

[ سبزپوشان، ] کنایه از زاهدان و اهل ماتم باشد.
|| (اِخ) کنایه از حضرت خضرعلیه السلام.
|| کنایه از رجال الغیب

ابدال.
ج ِ بدَل یا بدیل.
عده ای معلوم از صلحا و خاصان خدا که گویند هیچگاه زمین از آنان خالی نباشد و جهان بدیشان برپایست و آنگاه که یکی از آنان بمیرد خدای تعالی دیگری را بجای او برانگیزد تا آن شمار که بقولی هفت و بقولی هفتاد است همواره کامل ماند. این قوم بدانچه خدای از رازها در حرکات و منازل کواکب نهاده عارفند و از اسماء، اسماء صفات دارند. و از علامات آنان یکی این است که فرزند یا فرزند نرینه نیارند چنانکه یکی از ایشان موسوم به حماد بن سلمة بن دینار هفتاد زن کرد و او را از هیچیک فرزندی نیامد. کسانی که عدد ابدال را هفتاد دانند بر آنند که چهل تن در شام و سی دیگر در سایر بقاع ارض باشند. و آنان که ابدال را هفت تن شمارند گویند دو قطب و یک فرد نیز با این هفت است و هر اقلیم از اقالیم سبعه به یکی از آن هفت قائم است و هر یک بدل پیغامبری از پیغامبران باشند. چنانکه اولی بدل خلیل و حافظ اقلیم اول است و دومی بدل موسی و نگاهبان اقلیم دوم و سومی بدل هارون و پاسبان اقلیم سیم و چهارمی بدل ادریس و نگاهدار اقلیم چهارم و پنجمی را بدل یوسف بن یعقوب و حارس اقلیم پنجم و ششمین را بدل عیسی بن مریم و حامی اقلیم ششم و هفتمین را بدل آدم بوالبشر و موکل اقلیم هفتم گمان برند.
هفت مرد.
هفت مردان.
اخیار.
مردان نیک.
نیک مردان.
مردان خدا.
هفت تنان.
سرهنگان درگاه حق و غیره.

نجبا.
مردمان نجیب و اصیل و بزرگزاده و گرامی گوهر.
|| (اصطلاح صوفیه) اطلاق شود بر چهل مردی که مأمور اصلاح احوال مردم و حمل اثقال آنان و متصرف در حقوق خلق باشند و لاغیر.

(اصطلاح صوفیه) اقطاب و بزرگان ، چهار نفر مرد هستند که منزلهای آنان بر چهار منزل یعنی ارکان عالم است که مشرق و مغرب و شمال و جنوب باشد و با هریک از آنان مقام آن جهت میباشد.
در مغرب عبدالحلیم است و درمشرق عبدالحی، در شمال عبدالمجید و در جنوب عبدالقادر که محافظت جملۀ عالم و معمورۀ دنیا از برکت ایشان است.
برابر اخبار، اوتاد چهارتن از اولیاء هستند که همیشه در عالم برقرارند و اگر یکی از آنان بمیرد دیگری بجای او آیداوتاد در اصطلاح متصوفه گروهی از اولیأالله هستند که از حیث رتبه از اقطاب فروتر و از دیگر رتب برترند. رجوع به وتد در همین لغت نامه شود.

 

سه شنبه 31 فروردين 1395برچسب:نبیه, :: :: نويسنده : علی

نبیه. [ ن َ ] (ع ص) نام آور. مشهور. مشتهَر. نابه. نَبَه. ناموار. بانام. نامی. نامور. مقابل خامل.

|| گرامی. ذوالنّباهة. شریف. نابه. نبه. شریف. بزرگوار.

|| آگاه. کیّس. بیدار. هشیار. فقیه.

هر یکی از درد غیری غافلند
جز کسانی که نبیه و عاقلند
مولوی

بهر این فرمود آن شاه نبیه
مصطفی که الولد سِرُّ ابیه
مولوی

|| آگاهی دهنده. ج، نُبَهاء.

چهار شنبه 25 فروردين 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

جامعة. [ م ِع َ ] (اِخ) نام یکی از دو کتابی است که به حضرت علی (ع) منسوبند.
گویند:
تمام احکام دینی و حوادث جهان را پیغمبر (ص) املاء کرده و علی (ع) مینوشت و یکی بنام جفر و دیگری به جامعه موسوم است.
محقق جرجانی در شرح مواقف تصریح میکند که جفر و جامعه دو کتابی است که به حضرت علی (ع) منسوب است و در آنها از طریق علم حروف تمام حوادثی را که تا پایان جهان روی خواهد داد، ذکر کرده است و امامان از اولاد او آنها را میشناختند و از روی آنها حکم میدادند.
سپس بگفتۀ حضرت رضا (ع) در نامه ای که برای قبول ولایت عهدی بمأمون مینویسد میگوید که « جفر و جامعه بر این دلالت دارند که ولایت بپایان نمیرسد» استشهاد کرده و گوید همانطور شد که پیشگوئی کرده بود. مأمون آن حضرت را مسموم کرد.
و در اصول کافی دربارۀ جامعه روایاتی است از جمله ابن ابی عمیر از حضرت صادق (ع) روایت کند که طول جامعه هفتاد ذراع است بذراع حضرت رسول (ص) و آن کتاب به املاء پیغمبر (ص) و به خط علی (ع) میباشد و در آن تمام احکام حلال و حرام و هرآنچه مردم بدان نیاز دارند ذکر شده است. (از الذریعة ج ٥ ص ١١٩).
و رجوع به جفر شود.

سه شنبه 24 فروردين 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

پنج پوشیده.
پارسی «خمسۀ مُحتَجَبه» است و آن پنج علم است،
اول کیمیا
دوم لیمیا
سوم سیمیا
چهارم ریمیا
پنجم هیمیا.

پنجۀ پوشیده.
کیمیا و لیمیا و هیمیا و سیمیا و ریمیا.
خمسۀ محتجبه.

سه شنبه 24 فروردين 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

جفر. [ ج َ ] (ع اِ)

علمی است که در آن بحث میشود از «حرف» از آن حیث که بناء مستقل به دلالت است و آن را «علم حروف» نیز نامند و «علم تکسیر» هم میگویند و فائدۀ این علم آگاهی بر فهم خطاب محمّدی آنچنانی است که میسّر نشود مگر بشناختن علم زبان عرب چنانکه در پاره ای از رسائل بدان اشارت رفته است از این علم حوادث این جهان تا هنگام انقراض آن شناخته شود. سید سند در شرح مواقف در مقصد دوم گفته است که از اقسام علوم «علم جفر و جامعه» است و آن عبارت از دو کتابی است که حضرت امام المتقین امیرالمؤمنین علیه الصّلوة و السّلام بر طریقۀ علم حروف حوادثی را که تا انقراض این جهان رخ خواهد داد در آن دو کتاب یادداشت فرموده است و امامان برحقّ که از فرزندان آن حضرت بوده اند، بدین علم آشنا بوده و همواره احکام آینده را از آن دو کتاب استخراج میفرموده اند. حتی در نسخۀ عهدنامۀ قبول ولایت عهدی که امام هشتم علیّ بن موسی الرّضا (ع) به مأمون نوشته، بعد از آن که مأمون جانشینی و خلافت را بعد از خود بآن حضرت وعده داد، مرقوم داشته است که «ای مأمون از حقوق خلافت بر تو چیزهائی روشن گردیده که در نزد پدران تو روشن نبوده. من این تکلیف را که بعد از تو جانشین و خلیفۀ وقت شوم میپذیرم جز این امر انجام نپذیرد». و شیوخ مغاربه را از علم حروف بهره و نصیبی باشد و معلومات خود را در این علم به اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین منتسب دانند و من خود در شام منظومه ای دیدم که بوسیلۀ رموزی به احوال پادشاهان مصر اشارتی کرده بود و شنیدم که ماحصل مندرجات آن منظومه از کتاب جفر و جامعه استخراج شده است - انتهی ماقال السّیّد. (از کشّاف اصطلاحات الفنون).

تکسیر. [ ت َ ] (ع مص)

نیک شکستن.
بسیار شکستن.

...

|| جمع کردن اسمی را که نه جمع سلامت بود.
جمع کردن کلمه را بر تغییر بناء آن و این «اصطلاح علمای حرف» است.
جمع التکسیر، جمع که بنای واحدش متغیر گردد.

|| به اصطلاح تعویذنویسان تقسیم کردن اعداد اسم بر خانهای تعویذ بنهجی که از هر طرف شمار برابر افتد.
در «علم جفر» نوعی از بسط باشد ... و بر علم جفر اطلاق گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
و رجوع به بسط شود.

...

سه شنبه 24 فروردين 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

فصل اوّل [در اوقات نمازهاى يوميّة]

بدان كه وقت نماز ظهر و عصر، ما بين زوال و مغرب است
و مختصّ است ظهر به اوّل وقت، به مقدار اداء آن به حسب حال خود.
و هم چنين است عصر نسبت به آخر وقت.
و ما بين مغرب و نصف شب، وقت نماز مغرب و عشاء است
و مختصّ است مغرب به اوّل به مقدار اداء
و همچنين است عشاء نسبت به آخر وقت
و لكِن اين وقتى كه براى مغرب و عشاء ذكر شد مالِ شخص «مختار» است.
و امّا «مضطرّ» يعنى آن كسى كه در اين وقت خواب باشد يا نماز را فراموش كرده باشد يا زن حائض باشد و بعد از نصف شب عذرش برطرف شود؛ پس وقت نماز مغرب و عشاء براى او باقى است تا طلوع صبح. و مختصّ است عشاء به آخر آن به مقدار اداء آن، به خلاف مغرب كه در وقت اضطرار وقت مختصّ ندارد و اقوى آن است كه عامد در تأخير نماز از نصف شب حكمش حكم مضطرّ است يعنى وقت نماز نيز براى او باقى است تا طلوع فجر و اگر چه گناه كرده به جهت تأخير و احوط در حقّ او آن است كه نيّت اداء كند و قضاء نكند بلكه اولى در حقّ مضطرّ نيز چنين است.
و وقت نماز صبح ما بين طلوع فجر صادق است تا طلوع آفتاب.
و وقت نماز جمعه از اوّل زوال است تا وقتى كه سايه‌ى شاخص مثل شاخص شود و اگر تأخير كرد وقتش تمام مى‌شود و بايد نماز ظهر را به جا آورد.
و «وقت فضيلت» ظهر از وقت زوال است تا وقتى كه آن سايه كه از شاخص در وقت زوال ظاهر شده به مثل آن شود و بعد از مثل‌
بنا بر مشهور، وقت فضيلت عصر است تا اين كه دو مثل شاخص شود. و لكن بعيد نيست كه وقت فضيلت عصر از زوال باشد تا رسيدن سايه به دو مثل.
و وقت فضيلت مغرب از مغرب است تا برطرف شدن شفق مغربى و آن سرخى است كه در سمت مغرب به هم رسد بعد از غروب آفتاب.
و وقت فضيلت عشاء بعد از برطرف شدن شفق است تا ثلث شب. پس از براى نماز عشاء دو وقت، اجزاء است: يكى پيش از ذَهاب شفق و يكى بعد از ثلث شب است تا نصف شب.
و وقت فضيلت نماز صبح از طلوع فجر است تا حادث شدن سرخى در مشرق
.

کتاب الغایة القُصوی في ترجمة عُروة الوُثقی
تألیف شیخ عبّاس محدّث قمّيّ رحمة الله علیه
وفات 22 ذوالحجّة سال 1359 ه.ق.
ج 1 ص 315
 

دو شنبه 23 فروردين 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

شاه پریان.

[ هِ پ َ ]
(ترکیب اضافی، اِ مرکب)

رئیس و بزرگ پریها.
شاه اجنه.
قهرمانی که در افسانه ها و فلکلور ایرانی نقشهای مهم بعهده دارد و آن موجودی است افسانه ای که اصلش از آتش است و بچشم نیاید و غالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد.
و در برخی از افسانه ها به نوعی از زنان جن که خوبروی باشد اطلاق گردد.
-
قصۀ شاه پریان; داستان و افسانۀ فرمانروای پریان.
-
دختر شاه پریان; دختر فرمانروا و سلطان پریان.
|| مجازاً، زنی سخت گرامی و عزیز.
رجوع به پری شود.

دو شنبه 23 فروردين 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

اَنواء.

[ اَن ]
(ع اِ)

جمع نَوء، منزل های ماه.
ستارۀ مایل بغروب یا آن طالع است و آن منزلی است قمر را از منازل بیست وهشت.
مجادیح السماء، انواء آسمان و نوء غروب کردن منزلی از منازل ماه و طلوع کردن منزلی دیگر مقابل آن.
: و توالت الانواء فیها [فی مرسی جزیرة خالطة] و نحن ننتظر فرجاً من الله تعالی. (ابن جبیر).
منازل را انوائی است که علماء درآن اختلاف دارند و ما در اینجا ملخص آنچه را که ابوالقاسم عبدالرحمان بن اسحاق زجاجی در کتاب خود درباره انواء آورده است ذکر میکنیم:
سال را چهار جزء است و هر جزء آنرا هفت نوء بود و هر نوء را سیزده روز است مگر نوء جبهه که چهارده روز است (در آن یک روز زیاد شده تا سال سیصدوشصت وپنج روز کامل گردد) و آن مقداری است که خورشید در آن بروج دوازده گانه فلک را می پیماید. برای هر برجی دو منزله و یک سوم منزله است و هرگاه که آفتاب بمنزلی از این منازل فرود آید برج را بپوشاندچه آفتاب سی درجه را میپوشاند ١٥ درجه از پس آن و مانند آن از پیش آن و هرگاه از آن منزل منتقل شود آشکار گردد. پس اگر اتفاق افتد که طلوع کند منزلی از این منازل به صبحگاهان و غروب کند رقیب آن پس آن نوء بود و این جز یک بار در سال برای هیچ منزلی از منازل آفتاب اتفاق نیفتد و نوء مأخوذ است از ناء ینوء به معنی سنگین بار برخاستن.
رجوع به التفهیم و بلوغ الارب ص ٢٢٨ و تاریخ تمدن جرجی زیدان شود.

|| جمع نَواة.
هسته های خرما.



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 245
بازدید دیروز : 176
بازدید هفته : 715
بازدید ماه : 1591
بازدید کل : 158734
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content