یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
یک شنبه 22 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

جنید بغدادي رحمة الله علیه

جنید بغدادی. ابن محمد بن جنید خزاز زجاج، مکنی به ابوالقاسم. از عرفا و صوفیان بنام و علماء دین بود. مولد و منشاء و وفات او به بغداد بود. اصل او از نهاوند است و به قواریری مشهور گردید. او را پیشوای مذهب صوفیه میدانند زیرا تصوف او با قواعد کتب و سنت منطبق میگردد و از عقاید سخیف مصون و از شبهات غُلات برکنار و از آنچه موجب اعتراض شرع باشد سالم است. از سخنان اوست که روش ما با کتاب و سنت مضبوط ومنطبق است. هرکس قرآن حفظ نداشته باشد و حدیث ننویسد قابل اقتدا نیست. او را قطب اعظم و سید الطایفه و سلطان الطایفه و استاد الطریقه و قطب العلوم و تاج العارفین و تاج العرفاء لقب دادند. در فقه شاگرد سفیان ثوری یا ابوثور ابراهیم بن خالد بود و نسبت او در عرفان به حارث و سری سقطی می رسد. ابوالعباس بن سریح فنون طریقت را از جنید اخذ کرده است. سخنان وی در عرفان و اصول طریقت مشهور است. وی به سال ٢٩٧ یا ٢٩٨ ه.ق. در ٩١ سالگی در بغداد درگذشت و در مقبرۀ شونیزیه دفن شد.

یک شنبه 22 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

ذُکران.
عید و عزای یکی از قدّیسان و رؤسای دین یهود و نصاری.
روزِ یادکرد.

یک شنبه 22 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

475 -
وَ قَالَ (ع) : الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ.

یک شنبه 22 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

المُعتَمِدُ عَلَی الله

المُعتَمِدُ عَلَی الله. احمد بن متوکّل علی الله ملقّب به المعتمد علی الله مکنّی به ابوالقاسم پانزدهمین خلیفۀ عبّاسی. پس از قتل «مهتدی» به سال ٢٥٦ به خلافت رسید. وی پایتخت را از سامره به بغداد انتقال داد و با آنکه جوانی بی کفایت و عیاش بود مدت نسبةً مدیدی، یعنی ٢٣ سال خلافت کرد. علت این امر آن بود که برادرش طلحه ملقب به موفق متصدی کارها بود و او مردی کار آمد و با شهامت بود. از وقایع مهم خلافت معتمد شکست یعقوب لیث و مرگ او (٢٦٥ - ه.ق.) و از پا در آمدن صاحب زنج و پایان یافتن قدرت او در بصره و توابع آن است. امام حسن عسکری علیه السّلام نیز در زمان معتمد رحلت یافت (٢٦٥ ه.ق.) معتمد بر اثر افراط در اکل و شرب یا در نتیجۀ مسموم شدن درگذشت و المعتضدبالله به جای وی نشست (٢٧٩ ه.ق.).

شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

بودا

بودا. این لغت از سانسکریت «بودها» (به معنی بیدار، آگاه، باهوش، زرنگ، خردمند) نام وی سیدارتمه گوتمه و مشهور است به ساکیامونی (حکیم قبیلۀ ساکیا) یا ساکیاسینها (و دو نام اخیر نام خانوادگی او بوده)، ولی گویا اسمی است مأخوذ از نام نژادی که خاندان وی بدان تعلق داشت. پدر او سود دنه و مادر وی مایا دوی نام داشت. سود دنه، راجه بود و بر قبیلۀ ساکیا در کاپیله وستو (جنوب غربی نپال در هند شمالی) حکومت میکرد و مادر بودا نیز دختر راجه سو پرابودها بود. بنابراین بودا از طبقۀ کاشتریا (نجبا و امرا) است و او در حدود 560 ق.م. (به قول ویلیامز حدود 500 ق.م.) متولدشد. وی مؤسس آیین بودایی است. و این آیین مبتنی است بر اینکه : حیات رنج است و رنج از هوس زاید و ترک نفس، تنها وسیلۀ رهایی از هوی و هوس است. کمال مطلوب بودایی عبارت است از : وصول به «نیروانا» یا فنای کل. مرگ بودا در هشتاد سالگی اتفاق افتاد. امروزه در حدود پانصد میلیون تن در هند و بیرمانی و سراندیب و تبت و چین و ژاپن پیرو آیین بودایی هستند.
به معنی بیدار، آگاه خردمند و روشن است. شهرت «گاوتمه یا گوتمه سدهارته» مؤسس آیین بودا. سرگذشت بودا توأم با افسانه ها است. تاریخ تولد او را حدود 563 ق.م. و وفاتش را در 483 ق.م. گفته اند. پدرش از قبیلۀ ساکیا و مردی ثروتمند و فرمانروای ناحیۀ نزدیک نپال در شمال بنارس کنونی بود. بودا در رفاه میزیست و ازدواج کرد و صاحب پسری شد ولی در 29 سالگی بدبختی نوع بشر را دریافت و به دنیا پشت پا زد و زاهد شد. سرانجام در بوده گایا در زیر یک درخت بو، یا انجیر معبد، اشراق عظیم بر وی تابید. و اصول آیین بودا را به او الهام کرد، نزدیک محلی که بر طبق روایات مولد او بوده است. در 1896 م. یک استل و در 1898 م. ظرفی پیدا شد که هر دو پیش از 250 ق.م. است و گویند آن ظرف محتوی بقایای او است. آئین بودا، یا دین بودایی، یکی از ادیان بزرگ جهان است که مجموعۀ اصول فلسفی و اخلاقی بودا است. در آغاز شبیه آئین برهمایی بود و با آن ارتباط نزدیک داشت ولی ظاهرپردازی آن کمتر بود. و به ترک نفس و ترحم بیشتر توجه میکرد. چهار اصل مهم بودا این است : زندگی رنج است. منشأ رنج آرزوی نفس است. چون آرزوی نفس زایل شود، رنج به پایان میرسد. راه زائل ساختن آرزوی نفس، سلوک در«طریقت» است. ارکان هشتگانۀ طریقت عبارتند از : اعتقاد درست، ارادۀ درست، کوشش درست، اندیشۀ درست، و فلسفه و حال درست. غایت مرد دین دار آن است که از وجود به نیروانا [ سانسکریت نابودی ] یا عدمِ سعادت آمیز پناه ببرد. فرد انسانی مرکب از عناصری است که قبل ازاو بوده است و هنگام مرگش از هم جدا میشوند ولی باز ممکن است به نحو مشابه به یکدیگر بپیوندند. انسان میتواند از این سلسلۀ وجود به وسیلۀ زندگی دینی رهایی یابد. این تعالیم را رهبانان بودایی به سرعت انتشار دادند، و آن در زمان آشوکا قرن سوم قبل از میلاد در هندوستان به اوج ترقی رسید ولی بعد در آنجا از میان رفت و در سیلان و برمه به شکل اولیه و ساده تر و پاکتر خود که هینیانه نام دارد، باقی ماند. در قرن اول بعد از میلاد به چین رسید و از آنجا از راه کره، ژاپن را فراگرفت. در اینجا تغییر صورت داد. و به نام مهایانه بسیاری از جنبه های ادیان محلی و خدایان آنها را اقتباس کرد. در تبت به شکل مذهب لاما پرستی درآمد. فرقه ها و جنبشهای متعددی در دین بودایی پدید گشت که اهم آنها فرقۀ بودایی زِن است که در ژاپن رشد بسیار کرد. در سال 1956 م. گروهی قریب 250000 تن از «نجسهای» هندی یکجا به آئین بودایی گرویدند. تعداد پیروان آیین بودا بر طبق نشریات سال 1962 م. 651810000 تن تخمین زده شده است.

شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

سَنائي

سنائی. حکیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنائی شاعر عالیمقدار و عارف بلند مقام قرن ششم هجری و از استادان مسلم شعر فارسی است. نام او را عوفی، مجدالدین آدم السنایی و حاجی خلیفه محمد بن آدم نوشته اند و در تاریخ گزیده نیز محمد ضبط شده است، لیکن جامی و هدایت نام او را به همان نحو که آورده ایم ذکر کرده اند و اشارات خود او نیز نظماً و نثراً بر همین منوال است، چنانکه درمقدمۀ منثورِ دیوان خود گفته و در «حدیقة الحقیقة» چنین آورده است :

هرکه او گشته طالب مجد ست
شفی او راز لفظ بوالمجد ست

شعرا را به لفظ مقصودم
زین قبل نام گشت مجدودم

زآنکه جد را به تن شدم بُنیت
کرد مجدود ماضیم کُنیت

و از معاصران او نیز محمد بن علی الرقا در دیباچۀ «حدیقة الحقیقة» نام وی را «ابوالمجد مجدود بن آدم السنائی» آورد و این اشاره مسلم میـدارد که مجدالدین و محمد غلط و تحریفی است. در دیوان سنایی ابیاتی دیده میـشود که در آن اشاره به نام دیگری برای شاعر است یعنی در آنها گوینده خود را «حسن» خوانده است مانند این بیت :

حسن اندر حسن اندر حسنم
تو حسن خلق و حسن بنده حسن

به همین مناسبت بعضی از محققان معتقد شده اند که نام او اصلاً حسن بوده است و بعدها «مجدود» نامیده شده است. ولادت او باید در اواسط یا اوایل نیمۀ دوم قرن پنجم در غزنین اتفاق افتاده باشد و بعد از رشد و بلوغ و مهارت در این فنّ به عادت زمان روی به دربار سلاطین نهاد و به دستگاه غزنویان راه جُست و با رجال و معاریف آن حکومت آشنائی حاصل کرد. به هر حال سنایی در آغاز به مداحی اشتغال داشت، ولی نصیبی از اشعار استادانه خود نمیـگرفت تا آنکه یک باره واله و شیدا شد و دست از جهان و جهانیان بشست :

حسب حال آنکه دیوِ آز مرا
داشت یک چند در نیاز مرا

شاه خرسندیم جمال نمود
جمع منع و طمع محال نمود

سنائی چند سال از دورۀ جوانی خود را در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشابور گذرانید و گویا در همان ایام که در بلخ بود راه کعبه پیش گرفت. قصیده ای به مطلع ذیل در اشتیاق کعبه سروده :

گاه آن آمد که با مردان سوی میدان شویم
یک ره از ایوان برون آئیم و در کیوان رویم

بعد از بازگشت از سفر مکه شاعر مدتی در بلخ به سر برد و از آنجا به سرخس و مرو و نیشابور رفت و هر جا چندی در سایۀ تعهد و نیکو داشتِ بزرگان علم و رؤسای محل به سر برد تا در حدود سال ٥١٨ ه.ق. به غزنین بازگشت. یادگارهای پرارزش این سفر دراز مقداری از قصاید و اشعار سنایی است که در خراسان سروده و «کارنامۀ بلخ» که در شهر بلخ ساخته است. بعد از بازگشت به غزنین سنائی خانه نداشت و چنانکه میگوید یکی از بزرگان غزنین خواجه عمید احمد بن مسعود خانه ای به وی بخشید. از این پس تا پایان حیات خود در غزنین به گوشه گیری و عُزلَت گذرانید. و در همین ایام است که به نظم و اتمام مثنوی مشهور به «حدیقة الحقیقة» توفیق یافت. در وفات او اختلاف کرده اند و سال وفات وی به قول تقی الدین کاشی ٥٤٥ ه.ق . است . مقبرۀ سنائی در غزنین زیارتگاه خاصّ و عامّ است. غیر از دیوان مذکور چند مثنوی از سنایی باقی مانده که به اختصار نام میبریم ١ - حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة ; که آن را الهی نامه نیز نامند و آن مهمترین مثنوی سنایی است ٢ - سیَر العِباد الی المعاد; مثنوی است بر وزن «حدیقة الحقیقة» که سنایی آن را در سرخس سروده است ٣ - طریق التحقیق; مثنوی است بر وزن حدیقه و بر آن اسلوب که در سال ٥٢٨ ه.ق. یعنی سه سال بعد از اتمام حدیقه به پایان رسانید ٤ - کارنامۀ بلخ; مثنوی است بر وزن حدیقه در پانصد بیت که ظاهراً نخستین نظم مثنوی سنایی است و آنرا «مطایبه نامه» هم میـــگویند. مثنویهای دیگر به نام عشقنامه و عقل نامه و تجربة العلم از وی در دست است.

شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

حَواریّون.
ج ِ حواري.
یاران مسیح.
ابوالفرج بن الجوزی در المدهش نام حواریون عیسی را به شرح زیر آورده است :
1- شمعون الصفا.
2- شمعون القنانی.
3- یعقوب بن زندی.
4- یعقوب بن حلقی [ حلفا ].
5- قولوس [ فیلیفوس ].
6- مارقوس.
7- یوحنّا.
8- لوقا.
9- توما.
10- اندراوس [ اندرواس ].
11- برثملا [ مصحف برثلما [ ] برطلمی ].
12- متی.
بعضی از این دوازده نام با نامهایی که مسیحیان آورده اند وفق نمیدهد.
حواریون نبوت آن حضرت و توحید جناب حق را تصدیق کردند و پس از رفع حضرت عیسی به اقطار عالم پراکنده شدند و به نشر دین او پرداختند. گویند یهودا که از حواریون بشمار میرفت، خائن بود و حضرت عیسی را به دشمنان تسلیم نمود و از زمرۀ حواریون مردود و مستحقّ لعنِ ابدی شد و ماتیاس جای وی را گرفت.بعضی پاولوس و بارنابِه را نیز از جملۀ حواریون میدانند.فرنگی ها حواریون را آپوتر نامند.این کلمه از آپوستولو یونانی اخذ شده که به معنی رسل میباشد [ جمع رسول ] و به این مناسبت بعضی از نصارا اینان را رسل نامند.

شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مُـــرقُـــس

مُـرقُـس. نویسندۀ یکی از اناجیل اربعه. صاحب یکی از چهار انجیل. مُصَنِّفِ یکی از چهار انجیل بود و عموم دانشمندان را در صحّت این مطلب شکّی نیست که مُرقُس همان شخصی است که در کتاب اعمال رسولان (یکی از کتب عهد جدید) به یوحنا و مُرقُس موسوم است که خویش (فامیل) و شاگرد «بارنابا (بارنابِه)» بود. گویند که او بانی کلیسای اسکندریه که در مصر واقع است بوده است.

***

یــوحَــنّـــا

یوحنّا. ابن زبدی. نام پدرش زبدی و نام مادرش سالومه بود. او یکی از دوازده حواری مسیح و برادر یعقوب زبدی و صاحب یکی از اناجیل اربعه است. رؤیا یا مکاشفات حضرت مسیح را میــنوشت و نیز رسائل سه گانه و کتاب مکاشفه بدو منسوب است. یاد و ذکران او به بیست وهفتم دسامبر است.
حواری و مصنف انجیل و پسر زبدی و سالومه بود. خود و برادرش یعقوب و پدرش به ماهی گیری اشتغال داشتند. او مردی حلیم و مهربان و دلیر بود و هنگامی که مسیح به دست یهود گرفتار شد، او بود که با پطرس مسیح را همراهی نمود، لکن شاگردان دیگر گریختند و نیز او بود که در هنگام صلیب نمودن مسیح حاضر بوده و نیز صبح زود به قبر مسیح وارد شد. و بعد از صعود نمودنش هرچه او را حبس نمودند و تازیانه زدند و تهدید به قتل کردند باز در اورشلیم به دلیری مژدۀ انجیل میـــداد و جانِ خود را در راه آن حضرت نهاده بود. او بر دست راست مسیح میـــنشست و ظاهراً از همۀ حواریون جوان تر و سابقاً یکی از شاگردان یحیی (یوحنا) تعمید دهنده بود و به ارشاد یحیی به مسیح گروید. و در آخرین شام مسیح در محضر او بود و مسیح در حالت مرگ، مادر خود بدو سپرد. در مجلس شورای نخستین که در اورشلیم منعقد شد حاضر و شریک بود. سالهای بسیار در اورشلیم سکونت داشت و او را یکی از ارکان کلیسا میـــدانستند. بعد از وفات پولس در افسس بود در آسیای صغیر جایی که تأثیرات عظیمۀ شخصی و رسالتی او مبسوط گشت. احتمالاً در سال95  م. دومیشان امپراطور وی را به جزیرۀ پطمس تبعید نمود، ولی بعد باز به افسس بازگشت و روزگار درازی در آنجا بود تا پیر و ازکارافتاده شد و در سال صدم میلادی در 94 سالگی در همانجا درگذشت و در حوالی آن شهر مدفون گردید. به عقیدۀ اکثریت مسیحیان او انجیل خود را پس از انتشار همۀ انجیلهای دیگر در اواخر قرن اول میلادی نوشته و هفت معجزه از سی وسه معجزۀ مسیح در انجیل یوحنا مذکور است و حال آنکه سایر مصنفان انجیل فقط یکی از آنها را مذکور داشته اند. در انجیل یوحنا مسیح همچو منادی و شافع معین مِن جانبِ ﷲ و ابن ﷲ متجلی است و مطالبی را که به حیات تازه و اتحاد با مسیح و تولد نو و قیامت و عمل روح القدس نسبت دارد بیشتر از اناجیل دیگر ذکر میــکند. علاوه بر انجیل و کتاب مکاشفه که بدو منسوب است، سه رساله هم به اسم او داریم :
1- مکتوب عام، برای رَدِّ غلطهای لامذهبان. 2- مکتوبی که به خاتون برگزیده یا کوریه نوشته است. 3- نامه ای که به غایوس نگاشته و از امانت وغریب نوازی او تمجید کرده است.
عموماً معتقدند به این که کتاب مکاشفه و نامه های یوحنا در افسس تخمیناً در سال 96-97 م. نگارش یافته است. اینها آخرین تمام کتب «عهد جدید» می
باشد.

***

بارنابه

بارنابِه. (مقدس) یکی از قدیم ترین تلامذۀ حواریون و پسر عموی مارکوس حواری است. اصلاً یهودی و از اهالی جزیرۀ قبرس بود و کمی پس از پولس دین مسیح را پذیرفته و به همراه وی آناطولی و یونان را سیاحت کرد و سرانجام در تاریخ ٦٣ م. در قبرس کشته شد، یک انجیل و مطالب دیگر از او به جای مانده است. ذکران وی را در١١ حزیران (١١ ژوئن) گیرند.

شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

الْجُنَيْد البَغْدادي [رحمة الله علیه و رضوانه]
(... - 297 ه.ق ... - 910 م)
الجنيد بن محمد بن الجنيد البغدادي الخزاز،
أبو القاسم :
صوفي،
من العلماء بالدين.
مولده و منشأه و وفاته ببغداد.
أصل أبيه من نهاوند،
و كان يعرف بالقواريري نسبة لعمل القوارير.
و عرف الجنيد بالخزاز لأنه كان يعمل الخز.
قال أحد معاصريه :
ما رأت عيناي مثله،
الكتبة يحضرون مجلسه لألفاظه
و الشعراء لفصاحته
و المتكلمون لمعانيه.
و هو أول من تكلم في علم التوحيد ببغداد.
و قال ابن الأثير في وصفه :
إمام الدنيا في زمانه.
و عده العلماء شيخ مذهب التصوف،
لضبط مذهبه بقواعد الكتاب و السنة،
و لكونه مصونا من العقائد الذميمة،
محميّ الأساس من شبه الغلاة،
سالما من كل ما يوجب اعتراض الشرع.
من كلامه :
" طريقنا مضبوط بالكتاب و السنة " ،
" من لم يحفظ القرآن
و لم يكتب الحديث
و لم يتفقه؛
لا يقتدى به. "
له «رسائل - ط» منها ما كتبه إلى بعض إخوانه،
و منها ما هو في التوحيد و الألوهية،
و الغناء،
و مسائل أخرى.
و له «دواء الأرواح - خ»
رسالة صغيرة ضمن مجموع في الأزهرية (الرقم 33590)
و وقفت في الرباط على
«جزء - خ»
يشتمل على نبذ من الوعظ من كلام أبي القاسم الجنيد،
رأيته عند حماد بوعياد
الموظف في الخزانة العامة بالرباط.

شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

ابنُ عربيّ

ابنُ عربی. ابوبکر محیی الدین محمد بن علی حاتمی طائی اندلسی. یکی از اعاظم حکمای صوفیه. مولد او در سال ٥٦٠ ه.ق. به مرسیه. در هشت سالگی با کسان خویش به اشبیلیه رفته و مقدمات علم در آنجا فراگرفته و سپس نزد دانشمندان بزرگ محل مانند ابن بشکوال و جز او به تکمیل معلومات خود پرداخته و به سال ٥٩٠ به تونس و در ٥٩٨ به مشرق سفر کرده و بدانجا متوطن شده و در همین سال توفیق زیارت خانۀ خدا یافته و دو بار یکی به سنۀ ٦٠١ و دیگری در ٦٠٨ به بغداد مسافرت و مدتی کوتاه در آنجا بوده و در سال ٦١١ نوبت دوم حج گذارده و سال بعد به حلب و پس از آن به موصل و آسیة الصغری شده و در همه جا سلاطین و امراء عصر مَقدَمِ او را عزیز داشته و رواتب و صلات بدو داده اند و او به فقراء بخشیده است. و در دمشق به سال ٦٣٨ درگذشته است. قبر او در دامنۀ جبل قاسیون هم اکنون برجا و مشهور است. چندی ارباب تعصّب آنجا را مزبله کردند وچون سلطان سلیم عثمانی شام را بگشود امر به تنظیف و تعمیر آن کرد. لقب شیخ به مغرب «ابن سراقه» و در مشرق به «الشیخ الاکبر» معروف است. محیی الدین را کتب بسیاری است نزدیک دویست جلد که هنوز یکی از مراجع اصحاب طریقت و دانشمندان دیگر است، از آنجمله : کتاب فتوحات مکیه. کتاب فصوص الحکم. کتاب تاج الرسائل و منهاج الوسائل. کتاب العظمة. کتاب السبعه. کتاب حلیة الابدال. کتاب محاضرات الابرار. کتاب التدبیرات الالهیه. کتاب مفاتیح الغیب. کتاب التجلیات. کتاب الخلوه. کتاب المدخل الی معرفة الاسماء. کتاب النقباء. کتاب عقیدة اهل السنة. کتاب المقنع فی ایضاح السهل الممتنع. کتاب الهویة و الاحدیه. کتاب الاتحاد العشقی. کتاب الجلاله. کتاب الازل. کتاب عنقاء مغرب. کتاب ختم الاولیاء. کتاب شمس المغرب. کتاب الشواهد. کتاب مناصحة النفس. کتاب الیقین. مشکوة الانوار فیما روی عن الله عز و جل من الاخبار. کتاب الاجوبه. قاموسی در اصطلاحات تصوف. الامرالمحکم. تحفة السَّفَرة الی حضرة البرره. مجموع الرسائل الالهیه و جز آن. و بعض کتب را نیز به غلط بدو نسبت کرده اند از قبیل تفسیر قرآن که از عبدالرزاق کاشی است. ابن عربی را اشعاری صوفیانه نیز بوده که گرد کرده و به طبع رسانده اند. فقهاء و علمای ظاهر چه در زمان او و چه پس از او همیشه ابن عربی را به مذهب حلول و اتحاد متّهم کرده اند و نیز عقیدۀ او به وحدت وجود و دعاوی او در مکاشفات غریبه اهل شرع را برخلاف او برانگیخته است و با اینهمه بعض از علماء و فقهای عصرِ او و جز آن عصر مانند عبدالرّزاق کاشی و سیوطی و فیروزآبادی در تعدیل و تزکیه و تصحیح عقاید او کوشیده اند.

***

صدرالدّینِ قونويّ

صدرالدین. قونیوی، محمد بن اسحاق. مؤلف حبیب السیر آرد : شیخ در میدان کسب علوم ظاهری و باطنی و فنون عقلی و نقلی قصب السبق از امثال و اقران میــرُبود و مولانا قطب الدین علامۀ شیرازی علم حدیث نزد آن جناب فراگرفت. در نفحات الانس است که شیخ صدرالدین پسر سببی شیخ محیی الدین العربی است و تربیت از وی یافته و او را مؤلفاتی است چون تفسیر فاتحة الکتاب و مفتاح الغیب و نصوص و فکوک و شرح حدیث و نفحات الهیه و او بر مولوی جلال الدین نماز گزاشت.
صاحب کشف الظنون این کتب را از مؤلفات او شمرده است : تبصرة المبتدی و تذکرة المنتهی به فارسی در اصولِ معارف، مفاوضات راجع به وجود و ماهیت. جامع الاصول. الرسالة الهادیة. الرسالة المرشدیه. نفثة المصدور و تحفة المشکور. اعجاز البیان فی کشف بعض اسرار ام القرآن. مؤاخذات، و مرگ او را در موردی به سال ٦٧٣ ه.ق. و در مورد دیگر به سال ٦٧١ نوشته است.
هدایت در ریاض العارفین آرد : ابوالمعالی محمد بن اسحاق بن محمد بن یوسف بن علی القونیوی از مشاهیر علمای عظام و از اکابر عرفای والامقام بود و او را جناب شیخ محیی الدین عربی تربیت فرمود. مولانا جلال الدین رومی را با وی کمال وداد و اتحاد میــبود چنانکه روزی مولوی به محفل آنجناب وارد شد، وی بنابر تعظیم مسند خود را به مولوی بازگذاشت و خود به کنار رفت. مولوی بر مسند شیخ ننشست. او گفت : چرا بر روی مسند ننشینی ؟ گفت : خدا را چه جواب دهم که بر سجادۀ تو نشینم ؟ جناب شیخ سجاده را بدور افکند و گفت : سجاده ای که تو را نشاید ما را نیز نشاید. باری در میانۀ او و خواجه نصیرالدین طوسی علیه الرحمه اسئله و اجوبه واقع شد و خواجه او را تمجید کرد آن جناب را در علوم به تخصیص در تصوف و حقائق تصانیف پسندیده است از آنجمله است : شرح تعرف و شرح رسالۀ موسوم به شجرۀ نعمانیه که شیخ وی در دولت عثمانیه تصنیف فرموده. مفتاح الغیب. از اوست :

آن نـیـسـت رهِ وصـل کـه انگاشته ایم
وآن نیست جهان جان که پنداشته ایم

آن چشمه که خضر خورده زو آبِ حیات
در خــانــۀ مـاست، لـیـک انـبـاشـتـه ایم



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 1724
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 1738
بازدید کل : 167261
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content