یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 

عُتبة بن ابی سفیان

عُتبة بن ابی سفیان بن حرب بن امیة بن عبدشمس است
که معاویه[برادرش] به سال ٤٣ ه.ق
وی را ولایت مصر داد
سپس به اسکندریه شد
و در آنجا برای خود خانه ای بساخت
و به سال ٤٤ ه.ق  بدانجا درگذشت .
عُتبة بن ابی سفیان پسری داشت به نام «ولید»
که در زمان خروج حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام
حاکم مدینة بود

یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 

حکّام زمان خروج حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام

...
و مات معاويه
و على المدينة
الوليد بن عتبة بن ابى سفيان،
و على مكة
يحيى بن حكيم بن صفوان بن اميّة بن خلف بن وهب،
و على الكوفه
النعمان بن بشير الأنصاري،
و على البصره
عبيد الله بن زياد.

در کتاب «الأخبار الطُّوال» در صفحۀ 227
نوشتۀ «ابو حنيفه احمد بن داود دينورى‏»
متوفّی در 282 ه.ق

هنگامی که معاویة بن صخر [أبي سفیان]
به جهنّم رفت یعنی سال 60 ه.ق
حاکم «مدینة» شخصی بود به نام «ولید بن عُتبة»
که پسرعموی «یزید» بود
از بنی أمیّة از قبیلۀ قریش
همچنین حاکم «مکة» شخصی بود به نام «یحیی بن حکیم »
از
قبیلۀ قریش
همچنین حاکم «کوفة» شخصی بود به اسم «نُعمان بن بشیر»
از قبیلۀ خزرج
و حاکم «بصرة» شخصی بود به نام «عبیدالله بن زیاد»
که
پسرعموی «یزید» و
از بنی أمیّة
از قبیلۀ قریش محسوب میشد

یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 

نُعمان بن بشیر

نُعمان بن بشیر
بن سعید بن ثعلبة
الخزرجی
الانصاری ،
مکنی به ابوعبدالله،
صحابی
و امیر
و خطیب
و شاعر صدر اسلام
و از مردم مدینه است
و نخستین مولودی است که
در بین انصار بعد از هجرت نبوی تولد یافت به سال دوم هجرت .
وی ١٢٤ حدیث روایت کرده است .
وی را نائله بنت فرافصه زوجۀ عثمان
باپیراهن خونین عثمان
نزد معاویه به شام فرستاد،
و در سلک یاران معاویه درآمد و
در جنگ صفین از همراهان معاویه بود،
به سال ٥٣ ه.ق قاضی دمشق شد،
سپس معاویه او را ولایت یمن داد،
سپس مدت ٩ ماه عامل کوفه
و بعداً والی حمص شد
و تا زمان مرگ یزید بن معاویه در آن منصب باقی بود
و پس از مرگ یزید چون با ابن زبیر بیعت کرد،
مردم حمص بر او شوریدند
و او فراری و سپس کشته شد
به سال ٦٥ ه.ق
وی خطیبی توانا بود
و از او دیوان شعری باز مانده است.
از لغت نامۀ مرحوم دهخدا

شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 

عمرو بن سعید بن العاص ملقّب به أشدق

أَشدَق .
(٧٠ - ٣ ه.ق
٦٩٠ - ٦٢٤ م).
ابوامیه ،
عمرو بن سعید بن عاص
اموی
قرشی .
امیری از خطیبان بلیغ بشمار میرفت .
وی از طرف معاویه و پسرش یزید والی مکه و مدینه بود.
و مردم شام او را دوست میداشتند
و چون مروان بن حکم درصدد مطالبۀ خلافت برآمد،
اشدق به وی یاری کرد
و مروان وی را به ولایت عهد پس از عبدالملک پسرش تعیین کرد.
ولی هنگامی که عبدالملک به فرمانروائی رسید،
بر آن شد که اشدق را از ولایت عهد خلع کند،
و اشدق سرپیچی کرد.
و در همان هنگام که عبدالملک به «رحبه» رفته بود
تا با زفر بن حرث کلابی نبرد کند،
اشدق موقع را مغتنم شمرد
و دمشق را به تصرف آورد
و مردم آن شهر خلافت وی را پذیرفتند
و با او بیعت کردند.
آنگاه عبدالملک به سوی دمشق بازگشت
اما عمرو از ورود وی ممانعت کرد.
عبدالملک شهر را محاصره کرد
و با او به نرمی پرداخت
تا دروازه های شهر را بگشود و عبدالملک داخل شهر شد.
اشدق در پناه پانصد تن جنگاور از وی جدا شد
اما عبدالملک منتظر فرصت بود و سرانجام او را کشت .
و او را بسبب فصاحتی که داشت ، اشدق میخواندند.
و جاحظ در کتاب التاج آرد:
از عبدالملک بن مروان و عمرو بن سعید اشدق حکایت کنند که
عبدالملک چندین سال برای کشتن اشدق در کمین بود تا وی را کشت
چنانکه وی گاهی این امر را بتأخیر می انداخت
و گاه بدان همت میگماشت
و گاه منصرف میشد
و زمانی اقدام میورزید تا وی را بکشت .
و درحاشیۀ کتاب التاج آمده است :
ابن درید در کتاب اشتقاق مینویسد:
عمرو بن سعید بن عاص به اشدق معروف بود
و لقب دیگر وی «لطیم الشیطان» بود.
در حالی که ابن زبیر در مکه مطالبۀ خلافت میکرد،
خبر واقعۀ اشدق که به وی رسید بالای منبر رفت
و پس از درود بر خدا وسپاس از نعم او گفت :
ابوذبان (عبدالملک) لطیم الشیطان را کشت :
«و کذلک نولی بعض الظالمین بعضاً بما کانوا یکسبون»...
و صاحب المستطرف آرد:
وجه تسمیۀ وی به اشدق این است که کنج دهان او کج بود.
از لغت نامۀ مرحوم دهخدا

شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 

و لما خرج الحسين من مكة

... و لما خرج الحسين من مكة
اعترضه صاحب شرطه أميرها، عمرو بن سعيد ابن العاص
في جماعه من الجند،
فقال:
ان الأمير يأمرك بالانصراف،
فانصرف،
و الا منعتك.
فامتنع عليه الحسين،
و تدافع الفريقان،
و اضطربوا بالسياط.
و بلغ ذلك عمرو بن سعيد،
فخاف ان يتفاقم الأمر،
فأرسل الى صاحب شرطه،
يأمره بالانصراف ...
در کتاب الأخبار الطُّوال
نوشتۀ ابو حنيفه احمد بن داود دينورى‏ (م 282 ه.ق)
در صفحۀ 244

شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 

شريح القاضي

... فجاء «هانئ»
حتى دخل على «ابن زياد»
و معه القوم
فلما طلع قال «ابن زياد»
أتتك بحائن رجلاه
فلما دنا من «ابن زياد»
و عنده «شريح القاضي»
التفت نحوه فقال


أريد حباءه و يريد قتلي          عذيرك من خليلك من مراد

          
و قد كان أول ما دخل عليه مكرما له ملطفا ...
در کتاب الإرشاد
ج 2 ص 47

شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 

عند الله نحتسب أنفسنا


و لما رحل الحسين من زَرود
تلقاه رجل من بنى اسد،
فسأله عن الخبر.
فقال:
لم اخرج من الكوفه
حتى قتل مسلم بن عقيل، و هانئ بن عروه،
و رايت الصبيان يجرون بأرجلهما.
فقال:
انا لله، و انا اليه راجعون،
عند الله نحتسب أنفسنا.
در کتاب
«الأَخبارُ الطُّوال‏»
نوشتۀ
«ابو حنيفه احمد بن داود دينَوَري»
متوفّی در 282 ه.ق
صفحۀ 247

شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 

فرزدق

فرزدق.
لقب همام بن غالب بن صعصعة،
شاعر مشهور.
مکنی به ابوفراس
و مشهور به فرزدق ،
مادر او لیلی بنت حابس است
و پدر او را مناقبی مشهور و اوصافی پسندیده و مذکور است .
از جمله داستان هم چشمی او با لحیم بن وثیل ریاحی است
که در سال مجاعه بر سر کشتن ناقه اتفاق افتاد.
او صد شتر کشت
و لحیم نتوانست با او برابری کند.
و بنوریاح بر لحیم خرده گرفتند که
با این کار عاری بر ایشان بسته است .
فرزدق گور پدر خود را بسیار بزرگ میداشت
چندانکه هر کس بدان پناه میبرد وی به یاری او برمیخاست .
فرزدق را در زبان عرب تأثیری بسزاست .
معروف است که
اگر شعر فرزدق نبود،
ثلث لغت عرب از دست میرفت
و نیمی از روایات و اخبار نابود می شد.
او را به زهیر بن ابی سلمی تشبیه کنند
و این دو از شعرای طبقۀ اول زبان عرب اند،
زهیر در جاهلیت
و فرزدق در دورۀ اسلام .
او را با جریر و اخطل داستانهاست
و شرح مباحثات و مُهاجاةِ آنها مشهورتر از آن است که گفته شود.
او را در میان قومش شرفی بود
و خاطرش را عزیز میداشتند.
جد و پدرش از نیکان اشراف بودند.
در شرح نهج البلاغه آمده است که
فرزدق در نزد خلفا و امرا جز به حالت نشسته شعر نمیخواند.
بعضی اشعارش در«دیوان» او
و نیز در کتب ادب به عنوان
«مناقضات فرزدق با جریر» گرد آمده است .
وفات او در سال ١١٠ ه.ق ٧٢٨ م.
در بصره اتفاق افتاد
و تاریخ تولدش معلوم نیست .

شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 

حکم بن أبي العاص پدرِ مروان

حکم بن ابی العاص بن امیة بن عبدشمس .
یکی از اصحاب
و پدر مروان
و عموی عثمان است .
روز فتح مکه به دین اسلام درآمد.
سپس پاره ای از اسرار حضرت رسول را افشا نمود
و تقلید مشی و حرکت آن حضرت را درمی آورد
و به لودگی ها و مسخرگیها اهانت بر پیغمبر روا میداشت .
حضرت رسول به وی لعنت کرد
و به طائف تبعیدش فرمود.
مادام که نبی اکرم حیات داشت ،
آن مطرود در طائف میزیست
و مروان در همان جا تولد یافت
و زمان خلیفۀ اول و ثانی هم از تبعیدگاه آزادش نکردند.
اما عثمان به سابقۀ خویشاوندی وی را با پسرش بخشیده
به مدینه آورد
و حکم در همان زمانها درگذشت
و مروان مصدر فتنه و شرّ بسیار شد
و تفرقه در بین مسلمانان ایجاد نمود.

شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی


مَرْوان بن الحَكَم

مَرْوان بن الحَكَم
(2 - 65 ه 623 - 685 م)
مروان بن الحكم
بن أبي العاص
ابن أمية
بن عبد شمس
بن عبد مناف،
أبو عبدالملك:
خليفة أموي،
هو أول من ملك من بني الحكم بن أبي العاص،
و إليه ينسب «بنو مروان»
و دولتهم «المروانية».
ولد بمكة،
و نشأ بالطائف،
و سكن المدينة
فلما كانت أيام عثمان جعله في خاصته
و اتخذه كاتبا له.
و لما قتل عثمان خرج مروان إلى البصرة
مع طلحة و الزبير و عائشة،
يطالبون بدمه.
و قاتل مروان في وقعة «الجمل» قتالا شديدا،
و انهزم أصحابه فتوارى.
و شهد «صفين» مع معاوية،
ثم أمنه عليّ،
فأتاه فبايعه.
و انصرف إلى المدينة
فأقام إلى أن ولي معاوية الخلافة،
فولاه المدينة
(سنة 42 - 49 ه)
و أخرجه منها عبد الله ابن الزبير،
فسكن الشام.
و لما ولي يزيد ابن معاوية الخلافة
وثب أهل المدينة على من فيها من بني أمية فأجلوهم إلى الشام،
و كان فيهم مروان.
ثم عاد إلى المدينة.
و حدثت فتن كان من أنصارها،
و انتقل إلى الشام مدة ثم سكن تدمر.
و مات يزيد
و تولى ابنه معاوية بن يزيد
ثم اعتزل معاوية الخلافة،
و كان مروان قد أسنّ
فرحل إلى الجابية (في شمالي حوران)
و دعا إلى نفسه،
فبايعه أهل الأردن (سنة 64)
و دخل الشام فأحسن تدبيرها،
و خرج إلى مصر
و قد فشت في أهلها البيعة لابن الزبير،
فصالحوا مروان،
فولّى عليهم ابنه «عبد الملك»
و عاد إلى دمشق فلم يطل أمره،
و توفي فيها بالطاعون.
و قيل:
غطّته زوجته «أم خالد» بوسادة و هو نائم، فقتلته.
و مدة حكمه تسعة أشهر و 18 يوما.
و هو أول من ضرب الدنانير الشامية
و كتب عليها «قل هو الله أحد»
و كان يلقب «خيط باطل» لطول قامته و اضطراب خلقه.
و كان نقش خاتمه:
«العزة لله» ...
در کتاب الأعلام
نوشتۀ زِرِکلي
در جلد 7
در صفحۀ 207


مروان بن حکم بن ابی العاص
بن امیة بن عبدشمس بن عبدمناف ،
مکنی به ابوعبدالملک .
نخستین از بنی حکم بن ابن العاص ،
و نسبت بنی مروان ومروانیه بدوست .
وی به سال دوم هجرت در مکه متولد شد
و در طائف پرورش یافت
و در مدینه سکونت گزید.
و در ایام خلیفۀ سوم از خاصان و دبیران او گشت
و چون آن خلیفه به قتل رسید
مروان به همراه طلحه و زبیر و عایشه رهسپار بصره گردید.
در جنگ جمل
با وجود کارزار سختی که کرد با یارانش شکست خورد و متواری شد
و در صفین درکنار معاویه جنگید
آنگاه حضرت علی (ع) او را امان داد
و پس از مبایعت با علی (ع) رهسپار مدینه گشت .
معاویه او را به سال ٤٢ ه.ق والی مدینه گردانید
ولی عبدالله بن زبیر وی را از این شهر اخراج نمود
و او ساکن شام شد
و در بسیاری از فتنه های مدینه و شام شرکت کرد.
آنگاه در تدمر سکونت گزید
و چون معاویة بن یزید به خلافت رسید،
مروان که در این هنگام مردی مسن بود
به جابیة در شمال حوران رفت
و ادعای خلافت کرد
و به سال ٦٤ ه.ق اهالی اردن با وی بیعت کردند
او رهسپار شام گشت و آنجا را به نیکی اداره نمود
سپس به مصر رفت
و پسر خود عبدالملک را برآنجا ولایت داد
و به دمشق باز گشت .
برخی گویند
همسر او ام خالد
در خواب بالشی بر روی او قرار داد و او را خفه کرد.
اونخستین کسی بود که دینارهای شامی را سکه زد
و بر آنها آیۀ «قل هوالله أحد» را نگاشت .
او را لقب «خیط باطل» میدادند
به سبب درازی قامت و آشفتگی خلقت .
مروان با اینکه در عهد حضرت رسول (ص) متولد شد
به شرف لقاء مشرف نشد زیرا که
همراه پدر خود بود که به طرف طائف به امر آن حضرت منفی گردید.



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 341
بازدید دیروز : 1080
بازدید هفته : 1421
بازدید ماه : 4662
بازدید کل : 180897
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content