س ن ح
سُنوح
(ع اِمص)
- ظاهر شدن شکار آهو از سوی دست چپ.
- پیدا و هویدا شدن
سنح لی رأی :
پیدا و هویدا شد مرا تدبیری.
ظهور.
- بمجاز، به معنی پیدا شدن حادثه.
- سخن بربسته گفتن.
سنح بکذا :
سخن بربسته گفت.
- برگردانیدن از رأی
سنح فلاناً رأیه :
برگردانیدن او را از آن رأی.
- سنح به و علیه :
در گناه انداخت او را و بدی رسانید.
- سنح العشر لی :
آسان شد مرا.
سانِح
(ع ص، اِ)
صیدی که از جانب دست چپ بطرف دست راستِ تیرانداز درآید و این طور صید را مبارک دانند و «بارِح» را که ضد این است شوم گویند.
العرب تتیمن بالسانح و تتشأم بالبارح و منه مثل "من لی بالسانح بعد البارح"; ای بالمبارک بعد الشوم.
- چیزی که ظاهر شود کسی را.
- هر چیز که ظاهر شود کسی را از خیر و شر.
ج، سوانِح.
سانِحَة
(ع ص، اِ)
- مؤنث سانح. رجوع به سانح شود.
- هر چیز ناپسند و موحش.
مُسانَحَة
(ع مص)
از جانب چپ صیاد درآمدن صید.
سِناح.
سُنوح.
و رجوع به سناح و سنوح شود.
سَنیح
(ع ص، اِ)
صید که از جانب چپ صیاد برآید.
- مروارید یا رشتۀ آن پیش از آنکه مروارید در آن کشیده باشند.
- پیرایه.
تَسَنُّح
(ع مص)
- بازکاویدن از چیزی.
استفحاص چیزی.
- گردیدن در چیزی.
- پشت کردن بباد یا خود را پوشانیدن از آن.
سَنح
(ع مص)
- سخن سربسته گفتن.
- برگردانیدن کسی را از آن رأی.
- آسان شدن شعر کسی.
به آسانی آمدن شعر.
- در گناه انداختن کسی را.
- رسانیدن.
- از جانب چپ درآمدن.
ضد بَرح.
سُنح
(ع اِ)
- یُمن.
برکت.
- میانۀ راه.
سُنح
(ع مص)
پیدا و هویدا شدن تدبیری.