یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
یادِ صنعت فرضـتر یا «یادِ مرگ» ؟ سالها این مرگ طَبلَك میزَنَد گوید اندر نَزع از جان : «آه! مرگ» این گلویِ مرگ از نعره گرفت در دقایق خویش را دَرتافتی روزِ عاشورا همه اهلِ حَلَب گِرد آید مرد و زن جمعی عظیم تا به شب نوحه كنند اندر بُكاء بشمرند آن ظلمها و امتحان از غریو و نعرهها در سرگذشت یك غریبی شاعری از ره رسید شهر را بگذاشت، و آن سو رای كرد پُرس پُرسان میشد اندر اِفـتِـقاد این رئیسی زَفت باشد كه بِمُرد نامِ او، و القابِ او شرحم دهید چیست نام و پیشه و اوصافِ او ؟ مرثیه سازم، كه مردِ شاعرم آن یكی گفتش كه : تو دیوانهای روزِ عاشورا نمیدانی كه هست پیشِ مؤمن كی بود این قصّه خوار ؟ پیشِ مؤمن ماتمِ آن پاك روح گفت : آری، لیك كو دورِ یزید ؟ چشمِ كوران، آن خسارت را بدید خفته بودستید تا اكنون شما ؟ پس عزا بر خود كنید، ای خفتگان روحِ سلطانی، ز زندانی بجَست چونكه ایشان، خسروِ دین بودهاند سوی شادُروانِ دولت تاختند دورِ مُلك ست و گَهِ و شاهنشهی ور نهای آگه، برو بر خود گِری بر دل و دینِ خرابت نوحه كُن ور همی بیند چرا نبود دِلیر ؟ در رُخَت كو از «میِ دین» فرُّخی ؟ آن كه جو دید، آب را نكند دریغ ******* مثنوی معنوی |
|||
|