ای غائب از این محضر، از مات سلام الله
وی از همه حاضرتر، از مات سلام الله
ای نور پسندیده، وی روشنیِ دیده
أحسنت زهی مَنظَر، از مات سلام الله
ای صورتِ روحانی، وی رحمتِ ربّانی
بر مؤمن و بر کافِر، از مات سلام الله
چون ماهِ تمام آیی، و آن گاه ز بام آیی
ای ماه تو را چاکَر، از مات سلام الله
ای غائبِ بس حاضر، بر حالِ همه ناظر
وی بحرِ پُر از گوهر، از مات سلام الله
ای شاهدِ بی نُقصان، وی روح ز تو رَقصان
وی مستیِ تو در سَر، از مات سلام الله
ای جوششِ می از تو، وی شکّرِ نی از تو
وز هر دو تویی خوشتر، از مات سلام الله
شمسُ الحقِ تبریزی، در لَخلَخه آمیزی
هم مُشکی و هم عنبر، از مات سلام الله