مثنوی معنوی دفتر 3
«آنچه در فرعون بود»، آن، در تو هست
لیك، اَژدَرهات محبوسِ چَه ست
ای دریغ، این جمله «احوالِ تو» هست
تو بَر آن فرعون بَر خواهیش بَست
آنچه گفتم جملگی «احوالِ تو» ست
خود نگفتم صد یکی ز آنها دُرُست
گر زِ تو گویند؛ وحشت زایَدَت
ور زِ دیگر؛ آن فَسانه آیَدَت
چه خرابت میكند؟ «نَفسِ لَعین»
«دور می اَندازَدَت» سخت این «قرین»
این جراحتها همه از «نَفسِ تو» ست
لیک، مغلوبی زِ «جَهل»، ای سَخت سُست
آتَشَت را، هیزمِ فرعون نیست
زآنکه، چون فرعون، او را عون نیست
«گُلخَنِ نفسِ» تو را خاشاک نیست
ور نه، چون فرعون، او «شعله زَنی» ست