منخنقة موقوذة متردّیة نطیحة
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
شنبه 13 تير 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مُنخَنِقة

منخنقة.

[ م ُ خ َ ن ِ ق َ ]
(ع ص)

خفه شده.
منخنق.
گوسفندی که به گلوافشار کشته شود.

حرمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیر الله به و المنخنقة و الموقوذة و المتردیة و النطیحة و...

مَوقوذَة

موقوذة.

[ م َذَ ]
(ع ص)

گوسپند کشته شده به چوب:
شاة موقوذة.
گوسفندی که به زخم چوب مرده باشد.

حرمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما أهل لغیرالله به و المنخنقة و الموقوذة و المتردیة و النطیحة ... فان الله غفورٌ رحیم.

مُتَرَدّیَة

متردّیة.

[ م ُ ت َ رَد دی َ ]
(ع ص)

آن گوسفند که از بالا درافتد و بمیرد.
گوسپند فروافتاده از بلندی خواه کشته شده باشد و یا نشده باشد،
قوله تعالی

و المتردیة و النطیحة

|| آراینده خود را به حمیل، و چادر برافکننده.
دختری که در زیر چادر خود را بیاراید.

نَطیحَة

نطیحة.

[ ن َ ح َ ]
(ع ص)

گوسفندی به زخم سَرون (شاخ هر حیوان) بمرده.
که بر اثر نطح مرده باشد.
آن چهارپای که به زخم سرون مرده باشد.
حیوان که مرده باشد بواسطۀ آن که حیوان دیگر او را شاخ زده باشد.
مذکر آن نطیح است
رجوع به نَطیح شود.
ج، نطائح، نَطحی.