ر ج ف
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
پنج شنبه 18 تير 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

ر ج ف

"يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبال"

رجف‏:

رَجَفَ‏ الشّي‏ءُ

يَرْجُفُ‏

رَجْفا

و

رَجَفَاناً

كرَجَفَان‏ البعير تحت الرَّحْل،

و كما تَرْجُفُ‏ الشّجرة إذا رَجَّفَتْها الرّيحُ،

و كما تَرْجُفُ‏ الأسنان إذا نُفِضَت أصولُها،

و نحوه‏

رَجَفَت‏ الأرض تزلزلت.

*******

و رَجَفَ‏ القوم:

تهيّأوا للحرب.

*******

و أَرْجَفُوا:

خاضوا في الأخبار السّيّئة من الفتنة و نحوها.

*******

و الرَّجْفة:

كلّ عذاب أنزل فأخذ قوما فهو رَجْفَة و صيحة و صاعقة.

*******

و الرّعد يَرْجُفُ‏ رَجْفاً و رَجِيفا، و هو تردّد هَدَّتِهِ في السّماء.

*******

رَجف.

[ رَ ] (ع مص)

جنبانیدن چیزی را.
جنباندن چیزی را پس متحرک شدن و مضطرب گشتن آن بشدت، گویند: جأنا شیخ ترجف عظامه.

|| لرزانیدنِ تب کسی را.

|| لرزیدن.
سخت جنبیدن چیزی.
جنبیدن.
سخت جنبیدن زمین و جز آن.

|| جنبیدن و بلرزه درآمدن زمین.

|| مرتعش شدن دست کسی از پیری یا بیماری.

|| آرام نداشتن کسی از ترسی که بر او عارض شود.

|| به غرّش درآمدن تندر ابر.
پیچیدن صدای تندر در ابر.

|| بجنگ درپیوستن قومی و یا مستعد جنگ شدن آنان.
آمادۀ جنگ شدن قوم.