تَوَلّي.
[ ت َ وَل لی ]
(ع مص)
ولی ساختن.
|| ولایت راندن.
حکومت نمودن.
|| به خود گرفتن کاری را.
|| به کار کسی قیام کردن.
|| به گردن کردن کار را.
یقال: تولی الامر; ای تقلده.
|| برگشتن.
برگشتن و روی بگردانیدن و با «عن» متعدّی شود.
منه قوله تعالی: و تولّی عنهم.
|| دوستی داشتن با کسی.
و منه قوله تعالی: و من یتولّهم منکم.
تولّی.
[ ت َ وَل لا ]
(ع اِ)
دوستی.
یقال: انه لبین التولی.