یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان ادبار. [ اِ ] پشت بدادن. || منهزم شدن در حرب. || پشت ریش گردیدن، چنانکه در ستور. || خداوند ستور پشت ریش شدن. || در باد دبور درآمدن. || بچهارشنبه سفر کردن. || پشت ریش کردن، چنانکه پالان. || دوتا شدن گوش ناقه بسوی پشت. || ریسمان چیزی چنان تابیدن که تابنده دست راست خود را بسوی بالا برد نه بسوی سینۀ خود. || مردن. || پشت دادن دولت. || (اِمص) بدبختی. چون می گذرد کار چه آسان و چه سخت چون جای دگر نهاد میباید رخت چون ادبار آمد همۀ تدبیرها خطا میشود. نعوذ بالله چون ادبار آمد همۀ تدبیرها خطا میشود. بوعلی را این ناخوش نیامد که آثار ادبار میدید. افنیت عمرک ادباراً و اقبالاً. نعوذ بالله من الادبار. اما ممقوت شد [ طغرل ] هم نزدیک وی [ مسعود ] و هم نزدیک بیشتر از مردمان و ادبار در وی پیچید و گذشته شد. اقبال نصیب دوستانت می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. قومی در هاویۀ کفران عصیان ولی نعمت اسیر خذلان و ادبار ماندند. ادبار نقض عهد و شومی غدر و مکر او در او رسید. تقدیر آسمانی عصابۀ ادبار به روی او بازبست. افعال ایشان عصابۀ ادبار بر چشم همه بست. شمس المعالی در آن میان روی خود بمن کرد و گفت بدان خواجه بنویس که الحرب سجال کار محاربت همواره در میان ملوک متفاوت بود و بر اقبال و ادبار دولت اعتماد نیست. به نیشابور بنشست و خود را بمیخ ادبار بزمین فروبست. || (اصطلاح احکام نجوم) بودن کواکب است در بیوت زائل الوتد. || «و من اللیل فسبحه و ادبارالنجوم». - ادبارالنجوم; || (از ع، ص) در تداول فارسی، دشنام گونه ایست. بس کسا که نان خورد دلشاد او پس تو ای ادباررو هم نان مخور |
|||
|