نَسف
نسف.
[ ن َ ]
(ع مص)
از بیخ برکندن بنا را.
برکندن.
برکندن بنا.
برکندن بنا و گیاه.
گویند:
نَسَف َ البناءَ
و نَسَف َالبعیرُ النبت.
|| برکندن و پراکندن باد، خاک را.
|| کوفتن کوه را و هموار کردن و پرانیدن آن را.
دَکّ.
قال الله تعالی
یسألونک عن الجبال
فقل ینسفها ربی
نسفاً
فیذرها قاعاً صفصفاً.
|| باد بردادن خرمن و جز آن را.
بر باد دادن.
بر باد دادن دانه را تا از خاک و کاه جدا گردد.
|| غربال کردن.
|| گزیدن.
نسوف.
یا نسوف آثار گزیدگی است.
|| پُر و لبریز شدن ظرف.