ع ص ف
عصف.
[ ع َ ]
(ع مص)
سخت وزیدن باد.
باد سخت جَستن.
سخت جَستن باد.
عصفت الریح; باد سخت شد،
و چنین بادی را عاصف و عاصفة گویند.
عُصوف. و رجوع به عصوف شود
فالعاصفات عصفاً; و تُند وزنده ها تُند وزیدنی.
|| نارسیده درودن کشت را.
عصف الزرع; کشت را قبل از اینکه برسد، بُرید.
|| کسب کردن جهت عیال.
عصف فلان عیاله; او برای خانوادۀ خود کسب کرد.
|| بردن و هلاک کردن جنگ گروهی را.
عصفت الحرب بالقوم; جنگ آن قوم را از بین برد و هلاک کرد.
|| خمیدن.
مایل شدن.
|| بشتافتن و سرعت نمودن.