بعد از آن، از شوق، پا در ره نهید
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
جمعه 6 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

ِمثنوی معنوی

دفتر اول

سّر، پنهان است اندر زیر و بم
فاش اگر گویم جهان بر هم زنم

آنچه نی میگوید اندر این دو باب
گر بگویم من، جهان گردد خراب

با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی

هر كه او از همزبانی شد جدا
بینوا شد، گر چه دارد صد نوا

چون كه گل رفت و گلستان در گذشت
نشنوی زآن پس ز بلبل سر گذشت

چونکه گل رفت و گلستان شد خراب
بوی گل را از که جوئیم؟ از گلاب

جمله معشوق است و، عاشق پرده ای
زنده معشوق است و، عاشق مُرده ای

چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی پر، وای اوپ

پَر و بالِ ما کمندِ عشق او ست
مو کشانش میکشد تا کوی دوست

من چگونه هوش دارم پیش و پس؟
چون نباشد نور یارم پیش و پس

نور او در یَمن و یَسر و تحت و فوق
بر سر و بر گردنم چون تاج و طوق

عشق خواهد كاین سخن بیرون بود
آینه غمّاز نبود، چون بود؟

آینه ات دانی چرا غمّاز نیست؟
زآنکه زنگار از رخش ممتاز نیست

آینه کز زنگ آلایش جُدا ست
پُر شعاع نور خورشید خدا ست

رو تو زنگار از رُخ او پاک کن
بعد از آن، آن نور را ادراک کن

این حقیقت را شنو از گوش ِ دل
تا برون آئی به کلی، زآب و گِل

فهم اگر دارید، جان را ره دهید
بعد از آن، از شوق، پا در ره نهید

بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن

نقد حال خویش را گر پی بریم
هم زدنیا، هم ز عقبی، بر خوریم