یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
مناص (ن و ص) مَناص. [ م َ ] (ع مص) بگریختن. گریختن. گریختن و دور شدن از چیزی و جدا گردیدن و در اساس گوید: گریختن و نجات یافتن. نَوص. مَنیص. گریختن: قال الله تعالی و لات حین مناص; ای لیس وقت تأخّر و فرار. لایعجزه معتاص و لایوجد من قضائه مناص. (تاریخ بیهقی). مرا از چنگال او خلاص و مناص ارزانی داشت. (سندبادنامه). از تدبیر خلاص و مناص آن کار عاجز و قاصر آمد. (ترجمۀ تاریخ یمینی). طریق خلاص و مناص از خصمان بی محابا ما را همین است که به داغ بندگی تو موسوم شویم. (مرزبان نامه). ملک ... گفت چه می بینی در این کار و وجه خلاص و مناص ما از این ورطۀ مهلک چیست؟ (مرزبان نامه). از وحشت ما من الموت خلاص و لاعنه مناص بازراست. (جهانگشای جوینی). از کدامین بند می جویی خلاص آن خراسی می دود قصدش خلاص هست سنی را یکی تسبیح خاص || بازپس شدن و درنگ کردن. نَوص. بازپس شدن و خویشن را بازکشیدن. || جنبیدن. || (اِ) جای گریز. پناه جای و گریزجای. گریزگاه. پناهگاه وجای گریز. مهرب. مفر. ملجاء. جای گریختن و رهایی. هرچه افزونتر همی جست او مناص گر نبودی حبس دنیا را مناص [به معنی اوّل هم تواندبود.] |
|||
|