یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان شنبه 26 تير 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی
اشتغال. || ١- لزوم نصب آن. و هنگامی نصب اسم مقدم لازم است که پس از کلماتی واقع شود که اختصاص به فعل دارند، مانند اِن و حیثما در این مثالها: ان زیداً لقیته فاکرمه. همچنین اگر اسم پس از استفهام بجز همزه واقع شود، نصب آن لازم است، مانند: این بکراً فارقته و هل عَمراً حدثته (حکم اسمی که پس از همزه واقع میشود بعداً ذکر خواهد شد). خرجت فاذا زید لقیته. زیرا هیچ کلمه ای جز مبتدا یا خبر پس از «اذا» نمیآید مانند: فاذا هی بیضاء. (قرآن ١٠٨/٧). و فعل پس از آن واقع نمیشود. زید هل رأیته و خالد ماصحبته و عبدالله ان اکرمک. و اگر فعل قبل از طلب واقع شود مانند: امر و نهی و دعا نصب اختیار شده است، چون: زیداً اضربه و عَمراً لاتهنه و خالداً اللهم اغفر له و بِشراً اللهم لاتعذبه. ولی اگر بجای فعل، اسم فعل آید، رفع واجب است، چون: زید دراکه. همچنین اگر فعل امری باشد که بدان عموم اراده شود، رفع واجب است، چون: السارق ُ و السارقة فاقطعوا ایدیهما. (قرآن ٣٨/٥). و این گفتۀ ابن حاجب است. اَ بشراً منا واحداً نتبعه. (قرآن ٢٤/٥٤). و این هنگامی است که بین اسم و همزه چیزی بجز ظرف فاصله نشود و گرنه مختار رفع است. و نیز اگر اسم پس از «ان» و «ما» و «لا»ی نافیه واقع شود، نصب ارجح است، چون: ما زیداً رأیته و «حیث» اگر از «ما» مجرد باشد در همین حکم است زیرا کلمۀ مزبور مشابه ادوات شرط است و غالباً جز فعل چیزی پس از آن واقع نشود، مانند: حیث زیداً تلقاه فاکرمه. دیگراز موارد اختیار نصب این است که اسم پس از حرف عاطفی درآید که بدون فصل آن را بر معمول فعل متصرفی عطف کند، چون: ضربت زیداً و عَمراً اکرمته. زیرا جملۀ فعلی بر نظیر آن عطف گرفته شده است و تشابه دو جملۀ معطوف بهتر از تباین آنهاست. ولی اگر میان معطوف و معطوف علیه کلمه ای فاصله شود، آنگاه مختار رفع است، چون: قام زید و امّا عمرو فاکرمته. و قید فعل متصرف برای خارج کردن افعال تعجب و مدح و ذم است، چه عطف بر آنها تأثیری ندارد. و اگر اسم معطوف پیش از فعل متصرفی درآید که بمنزلۀ مبتدائی مقدم بر آن خبر باشد، مانند هند اکرمتها و زید ضربته عندها، در این صورت مخیریم میان رفع برحسب مبتدا و خبر بودن، و نصب بنابرعطف کردن بر جملۀ «اکرمتها» و جملۀ نخست در این مثال دارای دو وجه است، زیرا از نظر اول آن اسمی و ازنظر آخر آن فعلی است. و در جز آنچه گذشت رفع ترجیح دارد بسبب نبودن موجب و مرجح نصب و موجب رفع و برابری هر دو امر. چنانکه ملاحظه شد در این مبحث همۀ گفتگوها دربارۀ رفع و نصب اسم است و بنابراین چون در زبان فارسی آخر کلمه ها کمتر تغییر میپذیرد و اگر هم تغییر کند بسبب علل دیگری بجز موجباتی است که در زبان عرب وجود دارد، از این رو در نحو فارسی موردی برای بحث از «اشتغال» یافت نمیشود. و صاحب نهج الادب که در ص ٣٨٣ مثالهائی از اشعار فارسی برای اشتغال آورده، متوجه تفاوت نحو فارسی و عربی نبوده است و ... و تفاوت میان باب اشتغال و تنازع این است که در این باب میان دو معمول یعنی اسم مقدم (مفعول به) و ضمیر راجع بدان تنازع روی میدهد و در باب تنازع قضیه برعکس است. |
|||
|