رحیق.
[ رَ ]
(ع اِ)
می و خوشترین و بهترین می و می خالص بی آمیغ یا صافی و می صافی بی دُرد.
شراب خالص و صاف.
شراب ویژه.
شراب خالص و صاف و خوشبوی.
شراب نیکو یا خالص بی آمیغ یا صافی بی دُرد.
شراب خالص.
شراب ناب خالص صافی کهنۀ بی غش.
می.
گوش ما گیر و در آن مجلس کشان
کز رحقیقت میچشند این سرخوشان
مولوی
|| نام شرابی است در بهشت.
شعبان شهراً من سلاف الرحیق و السلسبیل. (تاریخ بیهقی).
|| نوعی از خوشبوی.