یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان شنبه 29 آذر 1399برچسب:"باد بىنيازى", :: :: نويسنده : علی
خاموش باش! باد بىنيازى خداوند است كه مىوزد سامان سخن گفتن نيست و روز ديگر را كه صحرا از عكس خرشيد طشتى نمود پر از خون، دروازه بگشادند و در نفار و مكاوحت بربستند و ائمّه و معارف شهر بخارا به نزديك چنگز خان رفتند و چنگز خان به مطالعۀ حصار و شهر در اندرون آمد و در مسجد جامع راند و در پيش مقصوره بايستاد و پسر او تولى پياده شد و بر بالاى منبر برآمد چنگز خان پرسيد كه سراى سلطانست؟ گفتند: خانۀ يزدانست او نيز از اسب فروآمد و بر دو سهپايۀ منبر برآمد و فرمود كه: صحرا از علف خالى است اسبان را شكم پر كنند انبارها كه در شهر بود گشاده كردند و غلّه مىكشيدند و صناديق مصاحف به ميان صحن مسجد مىآوردند و مصاحف را در دست و پاى مىانداخت و صندوقها را آخُر اسبان مىساخت و كاسات نبيذ پياپى كرده و مغنّيات شهرى را حاضر آورده تا سماع و رقص مىكردند و مغولان بر اصول غناى خويش آوازها بركشيده و ائمّه و مشايخ و سادات و علما و مجتهدان عصر بر طويلۀ آخُرسالاران به محافظت ستوران قيام نموده و امتثال حكم آن قوم را التزام كرده بعد از يكدو ساعت چنگز خان بر عزيمت مراجعت با بارگاه برخاست و جماعتى كه آنجا بودند روان مىشدند و اوراق قرآن در ميان قاذورات لگدكوب اقدام و قوايم گشته درين حالت امير امام جلال الدّين علىّ بن الحسن الرّندى كه مقدّم و مقتداى سادات ماوراءالنّهر بود و در زهد و ورع مشاراليه، روى بامام عالم ركن الدّين امامزاده كه از افاضل علماى عالم بود طيّب الله مرقدهما آورد و گفت: مولانا چه حالتست، اينكه مىبينم به بيداريست يا رب يا بخواب؟ مولانا امامزاده گفت: خاموش باش! باد بىنيازى خداوند است كه مىوزد سامان سخن گفتن نيست * تاریخ جهانگشای جوینی - قرن 7 قمری ذکر استخلاص بخارا ج 1 ص 80 و 81 |
|||
|