لا إلهَ إلَّا اللهُ
و في الخبر:
" أفضل الذّكر «لا إله إلّا الله» ،
و أفضل الدّعاء «الحمد لله ربّ العالمين» . "
در کتاب قوت القلوب ،
تألیف جناب أبوطالب مکّيّ رحمه الله .
وفات در قرن چارم ه.ق .
جلد أوّل ، صفحۀ سیصد و شصت و دو .
***********
... بعد از آن بیرون آمدم از زاویه ای به غاری
که در آنجا زیارتی بود
شب جمعه
و برق و سرما نازل میشد
این فقیر به نماز و تسبیح مشغول شدم
چون سلام باز دادم از دو رکعت
دیدم که سَـر میــجُنبانید به چپ و راست به تعجیلِ تمام
متعجّب ماندم
گفتم :
مگر گردنِ او درد گرفته است
چون دو رکعت دیگر تمام کردم
همچنان حرکت میـکرد
گفتم :
ای برادر چرا سر میــجُنبانی ؟
جواب داد که :
ذکر میـگویم لا إله إلّا الله
چنانـکه
به « لا إله » نفی میـکنم «ماسوی الله» را
و
به « إلّا الله » اثبات میـکنم محبّتِ حقّ را در دل
و اگر حرکت ندهم سَرِ خود را
قوّتِ ذکر به دل نرسد در شدّا و مدّا [ شَدّ و مَدّ ]
و تا مادامی که حرارتِ ذکر به دل نرسد
آن ذکر لـقـلـقـۀ زبانی باشد
که هیچ سرایتی یا نفعی از آن حاصل نشود در وجودِ ذاکر
...
***********
حضرت سيادت فرمود قدّس الله سرّه :
كه خالِ من
يك مردِ عالِم مُتّقى را محافظت میـنمود
تا من از وى فايده گيرم
و چون در سنّ دوازده رسيدم
و در حال استادِ مُتّقى ، نظر كردم
ديدم كه
در خلوتخانه میـرود
و در صَباح و رَواح ، سَر میــجُنبانيد ،
از وى پرسيدم كه
حال چيست ؟
جواب داد كه :
ذكر مىگويم .
بار ديگر پرسيدم كه
ذكر را به سَر جُنبانيدن احتياج است ؟
در جواب گفت كه
آرى ،
مرا شيخ محمود مَزدَقانى قدّس الله سرّه
چنين تعليم داده است.
پس از استاد التماس نمودم که
مرا نیز این ذکر تعلیم بده
اجابت کرد .
...
***********
و كيفيّتِ ذِكرِ چهار ضَرب اين است كه
سَر فرود آرَد از برابرِ ناف
آنگاه كلمۀ «لا» تلفّظ كند
و سَر راست كند به مَدِّ طَويل و «إله» گويد
و به جانبِ پَستانِ راست اشارت كند به سَر
و به «إلّا» گفتن بارِ ديگر سَر راست كند
و «الله» گويد به مَدِّ طويل و به سَر جانبِ دل
كه در جَنبِ اَيسَر است اشارت كند
و بايد كه اين كلمه را مُتَّصِلات گويد به يك نَفَس
كه اگر چه بعضى اولياء الله در وقتِ ذكر ،
نَفَس را گرفتهاند
امّا حضرتِ سيادت مرا چنين تعليم كرده است
كه هر ذكرى به نَفَسى بايد گفتن.
و چون صورت ايمان
كه «لا إله الاّ الله» است گويد به لِسان ،
بايد كه معنى آن را اِضمار كند به جَنان
كه نمیـطلبم جُز خُداى را
يعنى مقصود من خدای ست
و بايد كه ذكرِ خَفى قَوىّ گويد ،
قال الله تعالى :
« فَاذْكُرُوا اللهَ
كَذِكْرِكُمْ آبٰاءَكُمْ
أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً »
تا حرارتِ ذكر در بدن مَملُوّ گردد
و شيطان ، سلطانىِ خود تَرك كُند ،
قال النّبىّ صلّى الله عليه و سلّم :
« إنّ الشّيطان
يجري من بن آدم مجرى الدّم
الّا فضيّقوا محاربة بالذّكر و في رواية بالصّوم »
و چون سلطانِ ذكر ظاهر شود
هر صفت ذميمه و مانِعه كه باشد
همه به ظهورِ سلطانِ ذكر ، منفى شود
و قال الله تعالى :
« وَ لَذِكْرُ اَللّهِ أَكْبَرُ »
و ليكِن ظهورِ سلطانِ ذكر حاصل نيايد
الّا به شرطِ مُداوَمَتِ ذكر
و حضور به معنىِ ذكر
قال النّبىّ صلّى الله عليه و سلّم :
« و داوموا على الذّكر
فانّه مفتاح الخيرات »
و فايدۀ ذكر به حضور:
اگرچه تزلزل وجود ست
گاه گاه
در نوم
به واسطۀ نورى كه بيند بَر وى فرود مىآيد
از بالا يا از پيش يا از پس و میـرسد
و از غايت ترس بگويد به ضرورت كه :
لا إله الاّ الله .
و گاه باشد كه
آن نور ديده نشود
و در وجود تزلزل پديد آمد
در خواب و در بيدارى نيز
و ليكِن به سعى بليغ در آن كوشد
كه البتّه مُداوَمَتِ ذكر به حضور باشد
كه ذكر و دعاىِ قَلبِ قاسى و لاهى مقبول نباشد ،
قال النّبىّ صلّى الله عليه و سلّم :
« ادعو الله
و أنتم موقنون بالإجابة »
« و اعلموا
إنّ الله لا يستجيب دعاء من قلب لاه »
و قال الله تعالى :
« إِنَّمٰا
يَتَقَبَّلُ اَللهُ مِنَ اَلْمُتَّقِينَ »
و قال صلّى الله عليه و سلّم :
« التّقوى هاهنا
و أشار إلى صدره »
و معنى آيت آن است كه
قبول نكند خداى تعالى مگر از پرهيزگاران
و پارسى حديث اين است كه
تقوى اينجاست
و اشارت كرد به سينۀ مباركش كه تقوى در سينه است
يعنى تقوى آن است كه
در دل نَبُوَد جُز خداىِ وَدود
و هر چه غير اوست بود از دل مردود .