وقعة الحرّة
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
سه شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی


 حَرَّة
 یا
وقعۀ حَرَّة
 جنگی است که میان مسلم بن عقبه و اهل مدینه اتفاق افتاد
 درسال ٦٣ ه.ق
 سه روز مانده از ذی الحجة
 بسال دوم خلافت یزید
 و مسلم از جانب یزید بن معاویه بود
 و شهر را سه روز قتل عام کرد و غارت کرد مردم آنجا را
 بیش از سیصد تن از اولاد مهاجر و انصار را کشتند
 و بسیاری ازصحابۀ رسول در آن وقعه شهید شدند،
 از جمله
 معقل بن سنان اشجعی و
 عبدالله بن حنظلۀ انصاری و
 عبدالله بن زید بن عاصم مازنی .
 و علت این جنگ کینه ای بود که
 بنی امیه از طایفۀ اوس و خزرج و مردم مدینه در دل داشتند
 از زمان رسول که
 یاری آن حضرت کردند
 و با قریش به جنگ برخاستند
 و در غزوات رسول خدا بسیاری از بنی امیه را کشتند.
 و تفصیل وقعه چنان است که
 مردم مدینه میگفتند:
 یزید مسلمان نیست
 و پیوسته به می خوردن مشغول است
 و با مطربان می نشیند
 و نماز نمی گزارد،
 و امامت امت را شایسته نیست
 و ما از او بیزاریم ،
 و بیعت او را نقض کردند،
 و با عبدالله بن حنظلۀ انصاری بیعت کردند.
 عامل مدینه مردی بود از بنی امیه ،
 عثمان بن محمد بن ابی سفیان ،
 او را بگرفتند و بند کردند،
 و هرکه در مدینه بود از بنی امیه
 به سرای مروان بازداشتند
 مگر عبدالملک مروان که جوانی بود
 پیوسته ملازم مسجد،
 فقه می آموخت و عبادت خدای میکرد
 و از سعید بن مسیب فقیه مدینه جدا نمیشد،
 او را به حال خود رها کردند
 و منذر بن زبیر
 عبدالله بن حنظله را گفت :
 نیکو نکردی در این بیعت
 باید با علی بن الحسین بیعت کرد که نبیرۀ پیغمبر است .
 من و تو این کار را نشائیم .
 عبدالله بپسندید و همه نزد علی بن الحسین رفتند.
 آن حضرت نپذیرفت
 و از مدینه بیرون رفت
 و در ینبع روستائی نزدیک مدینه فرودآمد
 و بماند تا فتنه خاموش گردد و غوغا بنشیند
 و دختر عثمان بن عفان را
 که زوجۀ مروان بود با خود ببرد.
 چون خبر این فتنه به یزید رسید،
 نامه به عبیدالله زیاد فرستاد
 و او را رفتن به مدینه فرمود.
 عبیدالله نپذیرفت .
 یزید
 مسلم بن عقبه را
 که مردی جنگی بود نامزد کرد
 با سپاهی همه از مردم شام
 و به حرب مردم مدینه فرستاد،
 و او را فرمود که
 علی بن الحسین را نیکو دارد و متعرض او نگردد
 که خویشتن را از فتنه بیرون کشیده است ،
 اما مردم مدینه عبدالله بن حنظله را گفتند
 بنی امیه را به یک جای بکش
 که چون سپاه شام بیایند اینان بجهند و بگریزند
 و ملحق به آنها گردند و آنها را راه نمایند.
 عبدالله این رأی نپسندید و گفت :
 این ها بزرگان بنی امیه اند،
 چون بکشیم کینۀ شامیان افزون گردد
 و در جنگ افروخته تر شوند،
 و از ما طلب خون آنها کنند و کار دراز گردد،
 صواب آن است که آنها را سوگند دهیم که با ما حرب نکنند
 و شامیان را راه ننمایند
 و کس را بر حرب ما یاری نکنند،
 آنگاه از شهر بیرون کنیم .
 بپسندیدند و چنین کردند،
 مگر عبدالملک مروان که او را به حال خود گذاشتند.
 چون مسلم بن عقبه به مدینه رسید
 بنی امیه را یافت بر دروازه و گفت :
 حربگاه را کجا شایسته است و راه به من نمائید،
 همه گفتند ما را سوگند داده اند که ترا یاری نکنیم
 و از سوگند بیرون نتوانیم شد،
 اما کسی را بیاریم که او را سوگند نداده اند
 و او عبدالملک بن مروان است .
 گفتند
 این کار را پیرمردی باید حرب آزموده
 نه عبدالملک که جوان است .
 گفتند
 با جوانی رأی پیران دارد.
 او را طلبیدند و بیاوردند و با او مشورت کردند
 و رأی پسندیدۀ وی شنیدند،
 از جمله گفت :
 در حَرّة جنگ آغازید
 از صبح تا ظهر که جانب قبله است
 تا آفتاب بر پشت شما بتابد
 و بر روی اهل مدینه
 و شما را از تابش آفتاب زحمت کمتر باشد
 و اگر کسی از آنها هزیمت شود و بگریزد
 بجانب شمال شود که راه شام است
 و شما بر آنها دست یابید
 و اگر از جانب دیگر گریزند که بادیه است
 در شعب جبال متواری شوند
 و مسلم بیمار بود و بر در خیمه بر تختی بخفت
 و تدبیر حرب بدان حالت میکرد
 و تا ظهر مردم مدینه را هزیمت کردند.
 و منادی مسلم فریاد زد که
 سه روز خون و مال و ناموس مردم بر سپاه شام مباح است
 و شامیان میکشتند
 و غارت میکردند.
 بسیاری از صحابه بگریختند و در غارها پنهان شدند.
 طبری گوید:
 در آن سه شبانروز چندان فساد کردند که
 هرگز در اسلام و جاهلیت نکرده بودند.
 روز سیم مسلم به مسجد آمد و منادی کرد که
 غارت و کشتن را برداشتم ،
 بیائید و بیعت کنید،
 و هرکس بیعت نکند او را بکشیم و مال او ببریم .
 بیرون آمدند به بیعت کردن
 و میخواستند بیعت کنند بر حکم کتاب و سنت ،
 مسلم میگفت باید بیعت کرد بر حکم یزید
 و از هیچکس جز بر این وجه بیعت نپذیرم .
 مروان حکم میگفت
 چنین مگوی که باید بیعت بر حکم کتاب و سنت باشد،
 مسلم نپذیرفت و گویند
 در این وقت محمد بن عبدالله بن عباس
 پدر خلفای بنی عباس از مادر بزاد.