یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی


مَرْوان بن الحَكَم

مَرْوان بن الحَكَم
(2 - 65 ه 623 - 685 م)
مروان بن الحكم
بن أبي العاص
ابن أمية
بن عبد شمس
بن عبد مناف،
أبو عبدالملك:
خليفة أموي،
هو أول من ملك من بني الحكم بن أبي العاص،
و إليه ينسب «بنو مروان»
و دولتهم «المروانية».
ولد بمكة،
و نشأ بالطائف،
و سكن المدينة
فلما كانت أيام عثمان جعله في خاصته
و اتخذه كاتبا له.
و لما قتل عثمان خرج مروان إلى البصرة
مع طلحة و الزبير و عائشة،
يطالبون بدمه.
و قاتل مروان في وقعة «الجمل» قتالا شديدا،
و انهزم أصحابه فتوارى.
و شهد «صفين» مع معاوية،
ثم أمنه عليّ،
فأتاه فبايعه.
و انصرف إلى المدينة
فأقام إلى أن ولي معاوية الخلافة،
فولاه المدينة
(سنة 42 - 49 ه)
و أخرجه منها عبد الله ابن الزبير،
فسكن الشام.
و لما ولي يزيد ابن معاوية الخلافة
وثب أهل المدينة على من فيها من بني أمية فأجلوهم إلى الشام،
و كان فيهم مروان.
ثم عاد إلى المدينة.
و حدثت فتن كان من أنصارها،
و انتقل إلى الشام مدة ثم سكن تدمر.
و مات يزيد
و تولى ابنه معاوية بن يزيد
ثم اعتزل معاوية الخلافة،
و كان مروان قد أسنّ
فرحل إلى الجابية (في شمالي حوران)
و دعا إلى نفسه،
فبايعه أهل الأردن (سنة 64)
و دخل الشام فأحسن تدبيرها،
و خرج إلى مصر
و قد فشت في أهلها البيعة لابن الزبير،
فصالحوا مروان،
فولّى عليهم ابنه «عبد الملك»
و عاد إلى دمشق فلم يطل أمره،
و توفي فيها بالطاعون.
و قيل:
غطّته زوجته «أم خالد» بوسادة و هو نائم، فقتلته.
و مدة حكمه تسعة أشهر و 18 يوما.
و هو أول من ضرب الدنانير الشامية
و كتب عليها «قل هو الله أحد»
و كان يلقب «خيط باطل» لطول قامته و اضطراب خلقه.
و كان نقش خاتمه:
«العزة لله» ...
در کتاب الأعلام
نوشتۀ زِرِکلي
در جلد 7
در صفحۀ 207


مروان بن حکم بن ابی العاص
بن امیة بن عبدشمس بن عبدمناف ،
مکنی به ابوعبدالملک .
نخستین از بنی حکم بن ابن العاص ،
و نسبت بنی مروان ومروانیه بدوست .
وی به سال دوم هجرت در مکه متولد شد
و در طائف پرورش یافت
و در مدینه سکونت گزید.
و در ایام خلیفۀ سوم از خاصان و دبیران او گشت
و چون آن خلیفه به قتل رسید
مروان به همراه طلحه و زبیر و عایشه رهسپار بصره گردید.
در جنگ جمل
با وجود کارزار سختی که کرد با یارانش شکست خورد و متواری شد
و در صفین درکنار معاویه جنگید
آنگاه حضرت علی (ع) او را امان داد
و پس از مبایعت با علی (ع) رهسپار مدینه گشت .
معاویه او را به سال ٤٢ ه.ق والی مدینه گردانید
ولی عبدالله بن زبیر وی را از این شهر اخراج نمود
و او ساکن شام شد
و در بسیاری از فتنه های مدینه و شام شرکت کرد.
آنگاه در تدمر سکونت گزید
و چون معاویة بن یزید به خلافت رسید،
مروان که در این هنگام مردی مسن بود
به جابیة در شمال حوران رفت
و ادعای خلافت کرد
و به سال ٦٤ ه.ق اهالی اردن با وی بیعت کردند
او رهسپار شام گشت و آنجا را به نیکی اداره نمود
سپس به مصر رفت
و پسر خود عبدالملک را برآنجا ولایت داد
و به دمشق باز گشت .
برخی گویند
همسر او ام خالد
در خواب بالشی بر روی او قرار داد و او را خفه کرد.
اونخستین کسی بود که دینارهای شامی را سکه زد
و بر آنها آیۀ «قل هوالله أحد» را نگاشت .
او را لقب «خیط باطل» میدادند
به سبب درازی قامت و آشفتگی خلقت .
مروان با اینکه در عهد حضرت رسول (ص) متولد شد
به شرف لقاء مشرف نشد زیرا که
همراه پدر خود بود که به طرف طائف به امر آن حضرت منفی گردید.