یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان سـوگِ مـظـلـوم سرودۀ زنده یاد *** در دلِ ایـن جهان، جهانِ دگر
نه یکی جان، که صدهزاران جان
آبِ حـیـوان و در دلِ ظُـلُمات
نتوان بـا نـشـان، نشانش داد
در بَـسـاطَـت چـو نقطه ای موهوم
جاودان ست، نـی بـه وَهـم و خیال
حـقّ از او زنده، او به حـقّ زنده
فَـرقَــدان را کجـا و پـایـگـهـش؟
مَـظـهــرِ إتّـصــالِ جُــزء بـه کُــلّ
آسمـان و زمـیـن مَـجـویـش جـای
آسـمان روشن اَر به خـورشـیـد ست
زده تـیــرِ یقیـن بـه هــر دلِ پـاک
دَهر خوردش؟ نه، دَهر خورۀ او ست
غُنـچـۀ ناشِکُـفـتـه ای ست هـنـوز
بَـذرِ در خـاک خُفته ای ست که خـاک
نـونـهـالـی سـت تــر، کـه چـرخِ زمـان
گنج پنهان ز دیده است و شود
در دل هر که عشق او دادند
ماتمی کآتش از تفش سوزد
امن از او برده اند ؟ حاشا کاو
یوسفانش اگر که گرگ درید
یاورانش اگر به خون بتپند
حرمش بَرده شد که شد آزاد
تشنه کامش مَبین کزین لبِ خُشک |
|||
|