بَساسیری
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
جمعه 29 آذر 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

بَساسیری.
ارسلان. نام یکی از امرای عباسی حاکم و از مردم بسا یا فسای فارس. مؤلف تاریخ گزیده در شرح حال القائم بامرﷲ آرد : در اول دولت او کار دیالمه سست شد و سلجوقیان خروج کردند و پادشاهی از دست دیلمیان و غزنویان بیرون بردند و تا رسیدن ایشان به بغداد در بغداد فتنه ها پیدا شد و غلامان بر دیلمیان مستولی شدند و بر ایشان مصادرات و غارت کردند... بدین سبب خلیفه بحضور طغرل بک استعجال نمود و قاضی هبةﷲ هاشمی را به طلب او فرستاد. سلطان طغرل بک در ثانی عشرین رمضان سنۀ سبع و اربعین و اربعمائه، به بغداد رفت. ملک الرحیم دیلم او را استقبال کرد. سلطان او را بگرفت و بند کرد و به قلعۀ ری فرستاد. لشکر سلطان، شرقی بغداد را غارت کردند. مردم در حرم باب الخلیفه گریختند. سلطان لشکریان را از غارت منع کرد. ترکان بغداد بعضی با پیش بساسیری رفتند که سرهنگی بود از سرهنگان دیلمیان و او در رحبۀ شام بود و دعوت اسماعیلیان پذیرفته از مصر او را امیرخلیل سیدمعتمد نوشتندی. بساسیری به مصر پیش المنتصر بالله فرستاد و از او مدد خواست و او را به قائم خلیفه و سلطان طغرل بک تخویف داد سلطان طغرل بک در کار بساسیری تهاون نمود تا از مصر او را مدد رسید و اموال و اسلحه و اسباب فراوان آوردند و دبیس بن صدقه و گروه بنی اسد بدو پیوستند و او قوی حال شد. از کرد و ترک و اعراب بنی کلاب، لشکر فراوان برو جمع شد. آهنگ جنگ سلطان کرد. سلطان طغرل بک قتلمش بن اسرائیل را که عم زاده اش بوده با قریش بن بدران عقیلی بجنگ او فرستاد. بنی عقیل با قریش بن بدران غدر کردند و با طرف بساسیری رفتند. بدین سبب شکست بر لشکر سلطان افتاد. قتلمش منهزم پیش سلطان آمد. سلطان بنفس خود بدان جنگ رفت. بساسیری به رحبه گریخت. لشکر سلطان از عقبش برفتند. خلقی عظیم از لشکر بساسیری کشته شد سلطان مراجعت نمود وبکنار آب فرات نزول فرمود. بساسیری بازگشت و به سخار رفت. از سلطانیان خلقی بی شمار بکشت چنانکه از دفن عاجز شدند و در چالها می افکندند و خاک بر سر میکردند. بساسیری با امرای شام و قریش بدران و بنی نمیر و بنی کلاب به جنگ سلطان آمد و در منزلگاه سلطان قحطی عظیم شایع شد چنانکه رطلی گوشت به یک دینار رسید. سلطان بفرمود تا کمین کردند و در روز حرب از ایشان منهزم شد. چون از کمینگاه درگذشت معاودت کرده خلقی بسیار از قوم بساسیری به تیغ گذرانیدند و اسیر بی شمار گرفت. از اسیران آنچه از بنی عقیل بودند دست بازداشت و گفت ایشان از این مخالفت معذورند که جهت خانه و زن و بچه کردند اما آنچه از بنی نمیر و بنی کلاب و شامیان بودند به سیاست رسانید... چون سلطان طغرل بک از جنگ بساسیری مراجعت نمود، بساسیری قوت گرفت در ذی حجۀ سنۀ خمسین و اربعمائه به بغداد رفت و جانب غربی بگرفت و جسر ببست و بطرف شرقی آمد، عمیدالعراق احمدالمقبول با پنج هزار بر در حرم با بساسیری جنگ کرد و مقهور شد. لشکر بساسیری در حرم رفتند و قائم خلیفه را با وزیر ابومسلم و قاضی القضاة علی دامغانی و رئیس الرؤسا ابن شروان و بقیةالنقباء هاشمیان را بگرفت و بر شتران نشانده گرد بغداد به رسوایی گردانیدند. پس ایشان را بکشتند و قایم خلیفه را به مهارش عجلی سپردند و در خانه ای محبوس کردند... فتنۀ بساسیری یک سال و چهار ماه در بغداد قائم بود و خطبه و سکه بنام اسماعیلیان خواند و این همه فتنه بواسطۀ مخالفت ابراهیم ینال بود. قائم خلیفه از عانه رقعه بسلطان نوشت و گفت مسلمانی را دریاب که شعار قرامطه آشکارا شد و کار اسلام سست گشت. سلطان وزیر را فرمود که جواب مناسب بنویس صفی [ الدین ] ابوالعلاء منشی بجواب بر پشت رقعۀ خلیفه این آیت بنوشت : «ارجع الیهم فلنأتینهم بجنود لاقبل لهم بها و لنخرجنهم منها اذلة و هم صاغرون». (قرآن 37/27). سلطان را خوش آمد و گفت امیدوارم که چنین باشد.
سلطان تا آتش فتنۀ ابراهیم ینال در این ملک منطفی نمیگرداند، عزیمت بغداد متعذر بود بدین سبب فتنۀ بساسیری امتداد یافت. چون سلطان طغرل بک کار دارالملک با نسق آورد عزیمت بغداد کرد. چون به پول علی رسید، مهارش عجلی قائم خلیفه را بخدمت سلطان آورد. سلطان شرایط احترام به تقدیم رسانید و زمین بوس کرد و پیاده در رکاب خلیفه روان شد. خلیفه گفت ارکب یا رکن الدین. خطاب سلطان را از دولت به دین آورد. سلطان خلیفه را بدارالخلافه رسانید و کار خلافت باز از سر رونق یافت. غلامان سلطان اردم، و خمارتکین و طغراک به حکم سلطان به جنگ بساسیری به اعمال فراتی رفتند. بساسیری بگریخت و در بطایح رفت. ایشان بر سبیل شکار به بطایح رفتند ناگاه بر او افتادند جنگ کردند بساسیری کشته شد و سرش بسلطان فرستادند. سلطان گفت که می خواستم تا او را زنده بدست آورند تا با او اکرام کنم بمکافات بدکرداری او تا جهانیان بازگویند. بساسیری را نام ارسلان بوده، جهت آنکه اول حاکم بساسیر فارس بود بدین نام مشهورشد.