ماجرای محنت
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:محنة, :: :: نويسنده : علی

محنة.
تحقیق و آزمودن عقیدۀ قضاة و شهود و محدثین.
نام عمل تفتیش و آزمودن عقیدۀ قضات و شهود و محدثین در امر مُحدَث و مخلوق بودن یا قدیم و ازلی بودن قرآن به روزگار «مأمون عباسی» و «معتصم» و «واثق» یعنی از اوایل قرن سوم تا سال ٢٣٢ ه.ق. که آغاز خلافت «متوکل» است.
توضیح آنکه بحث دربارۀ کلام الله که بعدها ظهور فرقۀ «اشعری» بر شدت آن افزود از اولین و مهمترین مباحثی بود که میان مسلمین موضوع گفتگو و جدل واقع شد. عقیدۀ به قدمت یعنی ازلی بودن قرآن در اواخر دورۀ بنی امیه تقریباً رأی عمومی بود کسی جرأت نداشت با آن مخالفت کند. اوّل کسی که به مخالفت با آن برخاست و مخلوق بودن قرآن را اظهار کرد «جَعد بن درهم» بود که به همین مناسبت هم در ایام خلافت «هشام بن عبدالملک» (١٢٥ - ١٠٥ ه.ق.) به قتل رسید.
در زمان خلافت «هارون الرشید» بواسطۀ قوت گرفتن «معتزله» عقیده به خلق قرآن رواج کلی پیدا کرد ولی قدرت و تعصب این خلیفۀ مقتدر مانع از آن بود که «معتزله» علناً این رأی خود را اظهار کنند مخصوصاً که «رشید» هر کس را که به این عقیده تظاهر می کرد بسختی می کشت.
در عصر «مأمون» عقیده به خلق قرآن علنی شد و این خلیفه جانب گروندگان به این مقال را گرفت و در این مرحله بخصوص بسختی و تعصب قدم برداشت و خود و زیردستان همفکرش موجب آزار مخالفین را فراهم آوردند و کار «محنة» یعنی تحقیق و آزمودن عقیدۀ قضاة، شهود و محدثین را بسختی و زجر کشاندند. کسی که بیش از همه در نگاهداری عقیدۀ قدیم خود و مخالفت با رأی «مأمون» و «معتزله» پافشاری کرد امام «احمد حنبل» بود که با وجود سختگیریهای عمال «مأمون» زیر بار این قول نرفت تا آنجا که او را با غل و زنجیر پیش «مأمون» که در شام بود روانه کردند ولی قبل از آنکه امام «احمد بن حنبل» به حضور «مأمون» برسد خبر مرگ خلیفه در راه رسید و گماشتگان «مأمون» امام را به بغداد مراجعت دادند.
در زمان خلافت «معتصم» (٢٢٧ - ٢١٨ ه.ق.)؛ برادر «مأمون»، در باب عقیده به قرآن همان سیرۀ وی تعقیب شد و «احمد بن ابی دؤاد» که به مقام قاضی القضائی رسیده بود قدرت خود را بیش از پیش در این راه به کار برد و تعقیب «محنة» در عصر این خلیفه بیشتر از ایام «مأمون» بالا گرفت تا آنجا که «معتصم»، امام «احمد حنبل» را که کماکان در حفظ عقیدۀ خود پافشاری می کرد؛ در سال ٢١٩ ه.ق. مدت سه روز در حضور جمعی به ترک رأی خود مجبور کرد و با مخالفین به مناظره و سؤال و جواب واداشت چون دید که به ترک عقیده نمیـگوید امر داد که او را تازیانه زدند و بقدری در این عمل بیرحمانه سختی کردند که بیچاره امام «احمد حنبل» بیهوش افتاد و پوست بدن او برآمد سپس چون خلیفه از اجتماع و شورش «حنبلیان» و مخالفان دیگر بیم داشت امر داد او را محبوس کردند.
در زمان «واثق» (٢٣٢ - ٢٢٧ ه . ق .)؛ پسر «معتصم» نیز همان روش «مأمون» و «معتصم» تعقیب شد و «واثق» که مثل «مأمون» با حکما و «معتزله» و اهل بحث و جدل میـنشست و «احمد بن ابی دؤاد» و «جعفر بن حرب همدانی (متوفی در٢٣٦ ه.ق.)» از رؤسای بزرگ «معتزله» از خواص او بودند به تفتیش عقاید دینی مردم و ادامۀ «محنة» پرداخت و بهمین علت بسیاری از مردم را از خود رنجاند و زبان طعن و لعن ایشان در او دراز شد و بقدری عمال او در طی این مسلک تعصب به خرج دادند که در سال ٣٣١ ه.ق. موقعی که گماشتگان خلیفه اسرای مسلمان را با دادن فدیه از «رومیان» میـگرفتند نماینده ای از طرف قاضی القضاة «احمد بن ابی دؤاد» به سرحد «روم» آمد تا عقیدۀ اسرا را بپرسد. نمایندۀ مذکور کسانی را که به خلق قرآن و نفی رؤیت از حق تعالی عقیده داشتند از چنگ «رومیان» خلاص میکرد و مورد نوازش قرار میداد بر خلاف کسانی را که حاضر به این اقرار نمی شدند همچنان به اسیری باقی میـگذاشت و در این امتحان جماعتی از مسلمانان زیر بار تکلیف نمایندۀ قاضی القضاة نرفتند و به بلاد عیسوی نشین برگشتند. در سال ٣٢٣ ه.ق. چون «متوکل» به کرسی خلافت نشست به مخالفت با سیرۀ «مأمون» و «معتصم» و «واثق» قیام نمود. مجادله و مناظره را موقوف کرد و بر خلاف ایشان مسلک تقلید و روش ارباب حدیث و سنت را پیش گرفت و امام «احمد حنبل» را محترم داشت و او را طرف مشورت قرار داد و دورۀ «محنة» به این ترتیب به انتها رسید.
ایام المحنة :
مدت محنة.
وقت محنت.
دورۀ عمل آزمودن عقیدۀ قضاة و شهود و محدثین دربارۀ مخلوق یا قدیم بودن قرآن و این به زمان «واثق» خلیفۀ عباسی بود شبیه انکیزیسیونِ ترسایان.
در تاریخ اصفهان آمده است که بکار بن الحسن بن عثمان ... العنبری فقیه متوفی در سال ثلاث و ثلاثین و مأتین (٢٣٣ ه.ق.) اصلش از اصفهان و مولدش ری بود در اصفهان به مذهب کوفیان فقاهت می کرد و در ایام المحنة دچار بلای تفتیش عقیدت گشت و پناه به عبدالله بن حسن برد تا آن فتنه از وی دفع گشت.