یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:مُنتَصِرِ عباسی یازدهمین خلیفۀ عباسی, :: :: نويسنده : علی
مُنتَصِرِ عباسی. ابوجعفر محمد بن جعفر المتوکل. یازدهمین خلیفۀ عباسی که پس از کشتن پدر، شش ماه بیش خلافت نکرد و در سال 247 یا 248 ه.ق. وفات نمود. المُنْتَصِر العَبَّاسي دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:مستعین دوازدهمین خلیفۀ عباسی, :: :: نويسنده : علی
مستعین بالله (المُستَعینُ بِالله ...) لقب احمد بن محمد (المتوکّل) بن معتصم بن هارون الرّشید، مکنی به ابوالعباس، دوازدهمین تن از خلفای عباسی. وی به سال ٢١٩ ه.ق. در سامراء متولد شد و در همین شهر اقامت گزید و در سال ٢٤٨ ه.ق. بعد از درگذشت المنتصر بن المتوکل در همین شهر با وی بیعت شد. در عهد خلافت او شورشهای بسیاری در سرزمین خلافت رخ داد از جمله برخی از مردم شورشی توانستند المعتزّ را که در سامراء زندانی بود از زندان رها سازند و با او بیعت کنند و برای کشتن المستعین روانۀ بغداد گشتند. المستعین چون چنین دید از خلافت کناره گرفت و در اوایل سال ٢٥٢ ه.ق. با گرفتن مقداری از اموال همراه خانوادۀ خود رهسپار شهر واسط گشت و بعد از ده ماه از آنجا به القاطول منتقل شد و به دست حاجب المعتز به نام سعید بن صالح به قتل رسید. دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:روح بن زِنباع, :: :: نويسنده : علی
روح بن زِنباع بن روح بن سلامة الجذامی، مکنی به ابوزَرعة. حاکم فلسطین از قبل عبدالملک مروان، متوفی به سال ٨٤ ه.ق. وی به صفت علم و عقل متصف بود. زِرِکلي گوید : روح به گفتۀ بعضی، جزو صحابه بوده، عبدالملک بن مروان میگفت : « روح اطاعت مردم شام و دهاء مردم عراق و فقه مردم حجاز را با هم داشت ». وی را با عبدالملک و جز او داستانهایی است. رَوْح بن زِنْبَاع دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:حجّاج ثقفيّ, :: :: نويسنده : علی
الحَجَّاج الثَّقَفي دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:ابن الجارود, :: :: نويسنده : علی
ابن الجارُود بِشر بن جارود عمرو بن حنش عبدی. یکی از اشراف شجاع بود و در عراق با ابن اشعث بر حجاج و عبدالملک بن مروان خروج کرد و در جنگهای مزبور شرکت جست و در وقعۀ دیرالجماجم نیز حضور یافت و در جنگ مسکن کشته شد. تیمور تَیمور یا تِیمور، امیر و نخستین پادشاه گورکانی و مؤسس سلطنت این سلسله که از ٧٧١ تا ٨٠٧ ه.ق. در بیشتر ممالک آسیا با کمال قدرت و عظمت پادشاهی کرد. چنگیز چنگیزخان که نام اصلیش بزبان مغولی «تموچین» است در حدود سال ٥٤٩ ه.ق. در «مغولستان» تولد یافت. پدرش یسوکای بهادر رئیس و خان قبیلۀ قیات از قبایل مغول بود. تموچین سیزده ساله بود که پدرش درگذشت. جمعی از مغولان اطاعتش را گردن ننهادند و تموچین پس از رنج بسیار بر آنان پیروز شد. سپس نزد اونگ خان رئیس قبیله کرائیت که مسیحی بود رفت و با او دوستی یافت. اونگ خان چون با پدر تموچین دوستی داشت او را گرامی داشت اما این دوستی دوامی نیافت چون تموچین روز بروز قویتر میشد و اونگ هر روز بیشتر از او به هراس میافتاد. از این رو خواست تا بحیله، کار تموچین را بسازد. اما تموچین از قصد او آگاه شد و با اتباع خود هجرت کرد. اونگ خان او را دنبال کرد و جنگی بین آن دو درگرفت. سرانجام خان کرائیت کشته شد. و این پیش آمد بشهرت و اعتبار تموچین افزود و بسیاری از قبایل دیگر فرمان او را گردن نهادند. از این تاریخ او به چنگیزخان معروف شد. چنگیز در سال ٦٠٠ ه.ق. بقوم نایمان تاخت و در حدود جبال آلتائی آن قوم را شکست داد تا یانک خان پادشاه قوم نایمان زخمی شد و چندی بعد درگذشت. پس از تسخیر متصرفات قوم نایمان چنگیزخان اقوام دیگر مغول حدود تبت و مشرق ترکستان شرقی کنونی را مغلوب کرد و در سال ٦٠٣ ه.ق. بر طوایف قرقیز غلبه یافت. چون آوازۀ پیشرفتهای چنگیز به گوش پادشاه قوم اویغور که یکی از قبایل تاتار است رسید. نمایندگانی نزد خان مغول فرستاد و فرمان او را گردن نهاد و این قوم که در حوضۀ علیای نهر ارقون و دامنه های جبال قراقروم سکونت داشتند، از این پس از یاران چنگیز شدند. در زمستان سال ٦١٢ ه.ق. هنگامی که سلطان محمد خوارزمشاه بقصد سرکوبی کوچلک خان از شهر جند گذشت و بطرف دشت قرقیز مسکن طوایف قبچاق حرکت کرد، در این حوالی با دسته ای از لشکریان چنگیز مصادف گشت که سرکردۀ آنان توشی (جوجی) پسر چنگیز بود. توشی و دیگر رؤسای تاتار میل نداشتند که با مسلمانان جنگ کنند. از این رو بسلطان محمد پیغام دادند که ایشان از طرف خان مغول برای دفع یاغیان و تعقیب فراریان آمده اند. خوارزمشاه جواب داد که عموم کفار در چشم من یکسانند پس امر داد تا بسپاهیان چنگیز حمله کنند. این زد و خورد به نتیجه ای نرسید، زیرا اگر چه در روز سپاهیان چنگیز شجاعت بسیار از خود نشان دادند; اما شبانه گریختند و خوارزمشاه در تابستان ٦١٣ ه.ق. به سمرقند بازگشت. این زد و خورد که نمیتوان آن را جنگی بشمار آورد، اما رشادت جنگیان مغول را بخوارزمشاه نشان داد و در ذهن خوارزمشاه اثر بدی بر جای نهاد که بعدها در مقابل سپاهیان چنگیز، همه جا او را وادار بعقب نشینی میکرد. سلطان محمد خوارزمشاه پس از فتوحاتی در آسیای مرکزی، بفکر تسخیر چین افتاد و چون خبر فتوحات چنگیز در بلاد اویغور و تبت بگوش وی رسید و شنید که شهر پکینگ (پکن) پایتخت چین شمالی را خان مغول مسخر کرده است، سلطان محمد برای آگاهی از کار وی عده ای را به ریاست یکی از ارکان دولت خود که سید اجل بهاءالدین رازی نام داشت بچین فرستاد. چنگیز نمایندگان خوارزم شاه را با اکرام تمام پذیرفت و به ایشان پیغام فرستاد که بسلطان بگویند که چنگیز همچنان که خود را پادشاه شرق میداند خوارزمشاه را نیز فرمانفرمای غرب میشمارد و مایل است که با او در صلح و دوستی سرکند. در بهار سال ٦١٥ ه.ق. چنگیز فرستادگانی با هدایا نزد سلطان محمد خوارزمشاه فرستاد و خود را همچنان دوستدار وی خواند، اما سلطان محمد از اینکه چنگیز وی را پسر خود خوانده بود برآشفت. یکی از نمایندگان چنگیز خشم سلطان را فرونشاند و معاهده ای میان دو طرف بسته شد که بموجب آن هر دو طرف متعهد شدند که دوستان هم را دوست و دشمنان هم را دشمن بدارند. پس از عقد این عهدنامه عده زیادی از تجار مغول (٤٥٠ تا ٥٠٠ تن) با مقداری کالا و امتعه گرانبها بعزم ماوراءالنهرحرکت کردند و بشهر اترار که ابتدای خاک خوارزمشاهیان بود رسیدند. امیر اترار از جانب خوارزمشاه «اینالجق» معروف به غایرخان بود که با ترکان خاتون مادر خوارزمشاه خویشی داشت. وی در مال آنان طمع بست و آنها را نزد خوارزمشاه جاسوس قلمداد کرد و پس از گرفتن اجازه همه را بجز یکنفر که فرار کرد و خبر واقعه را به چنگیزرسانید کشت و اموالشان را ضبط کرد. چنگیز فرستادگانی پیش سلطان محمد فرستاد و از او خواست که غایرخان رابمناسبت آن کج رفتاری تسلیم وی کند، ولی سلطان محمد این تکلیف را نمیتوانست بپذیرد. چون بیشتر لشکریان وغالب سرکردگان لشکر او از خویشان غایرخان بودند. به علاوه ترکان خاتون که در کارها نفوذ داشت و بقدرت ترکان قنقلی پشت گرم بود، شاه را از این اقدام بازمیداشت. باری، خوارزمشاه نه تنها درخواست چنگیزخان را قبول نکرد بلکه فرستادگان او را هم کشت و با کار احمقانه ای پای مغول را به ایران و سایر ممالک اسلامی بازکرد. چنگیز قبل از آنکه انتقام رعایای خود را از خوارزمشاه بگیرد بدفع کوچلک خان رفت. و کوچلک بدون مقاومت از کاشغر بطرف بدخشان گریخت و در آن حدود بقتل رسید. به این طریق دولت نایمان در سال ٦١٥ ه.ق. منقرض شد. چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:قُبَّةُ الصَّخرَة, :: :: نويسنده : علی
قُبَّةُ الصَّخرَة قُبَّةُ الصَّخرَة. دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی
عبدالملک بن مروان عبدالملک بن مروان الحکم الاموی. به سال ٢٠ ه.ق. متولد شد. وی از بزرگان خلفای اموی است. پس از مرگ پدر به سال ٦٥ ه.ق. به خلافت رسید «عمرو بن سعد» را که در زمان خلافت پدرش «مروان» حاکم دمشق بود به نیابت خود برگزید و خود به قصد نبرد با «مصعب» متوجه عراقِ عرب شد. «عمرو» در غیاب او داعیۀ خلافت و استقلال کرد «عبدالملک» در اثناء راه از این امر آگاه شد دفع دشمن خانگی اولی دید بازگشت. «عمرو» در دمشق متحصن گردید. «عبدالملک» او را محاصره کرد پس از گذشت چهار ماه به مصالحه انجامید بر این موجب که «عبدالملک» به امامت پردازد و «عمرو» ضبط اموال دیوانی را به عهده گیرد. سرانجام به سال ٦٩ - ٦٨ ه.ق. «عمرو» به دست «عبدالملک» به قتل رسید و با فراغت خاطر به سال ٧١ ه.ق. لشکریان فراهم و به عراقِ عرب سپس به کوفه رفت و با لشکریان «مصعب» در نواحی قرقیا نبرد کرد و سرانجام «مصعب» به قتل رسید و سرش را نزد «عبدالملک» بردند. و بدین ترتیب عراقِ عرب به تصرف «عبدالملک» درآمد. وی مملکت فارس و اهواز و عراقِ عجم را نیز تسخیر کرد. در عصر او دیوانهائی از فارسی و رومی به عربی ترجمه شد. وی نخستین کسی است که در اسلام به دینار سکه زد و پیش از وی «عمر بن خطاب» درهمـها را سکه زده بود. «عبدالملک» به حزم شهرت داشت چنانکه «معاویه» به حکم. در حدیث و شعر وارد بود. وی به سال ٨٦ ه.ق. درگذشت. یک شنبه 22 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی
المُعتَمِدُ عَلَی الله المُعتَمِدُ عَلَی الله. احمد بن متوکّل علی الله ملقّب به المعتمد علی الله مکنّی به ابوالقاسم پانزدهمین خلیفۀ عبّاسی. پس از قتل «مهتدی» به سال ٢٥٦ به خلافت رسید. وی پایتخت را از سامره به بغداد انتقال داد و با آنکه جوانی بی کفایت و عیاش بود مدت نسبةً مدیدی، یعنی ٢٣ سال خلافت کرد. علت این امر آن بود که برادرش طلحه ملقب به موفق متصدی کارها بود و او مردی کار آمد و با شهامت بود. از وقایع مهم خلافت معتمد شکست یعقوب لیث و مرگ او (٢٦٥ - ه.ق.) و از پا در آمدن صاحب زنج و پایان یافتن قدرت او در بصره و توابع آن است. امام حسن عسکری علیه السّلام نیز در زمان معتمد رحلت یافت (٢٦٥ ه.ق.) معتمد بر اثر افراط در اکل و شرب یا در نتیجۀ مسموم شدن درگذشت و المعتضدبالله به جای وی نشست (٢٧٩ ه.ق.). |
|||
|