یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان

شیخ صفی الدین اردبیلی.  جد سلاطین صفویه است.
حمدﷲ مستوفی در تاریخ گزیده آرد : وی مردی صاحب وقت بود و قبولی عظیم داشت.
هدایت در ریاض العارفین نویسد : شیخ العارفین و برهان الواصلین القطب الاصفیاء فی الآفاق صفی الدین اسحاق، نسبت آن جناب بحضرت امام همام موسی الکاظم می پیوندد و اجداد عظامش هادیان راه یقین و احفاد گرامش حامیان دین مبین، آن جناب را در مبادی سلوک اشتیاق صحبت اولیا و اصفیای معاصرین بود و بشوق خدمت ایشان مراحل بسیار پیمود. در شیراز با مشایخ صحبت داشت و به رهنمائی آنها طالب شیخ زاهد گیلانی شد. در ماه صیام بصومعۀ شیخ رسید، پس از ملاقات ارادت او را گزید و بشرف مصاهرت نیز ممتاز گردید. گویند نسبت ارادت جناب زاهد به دو واسطه به رکن الدین سجاسی میرسد. کرامات و مقامات آن جناب فزون از عهدۀ حوصلۀ این کتاب است و حاجت به تحریر ندارد و میرزا محمد تقی کرمانی در بحر الاسرار بچند واسطه نقل کرده که حضرت مولوی معنوی بظهور شیخ خبر داده است. به هر صورت زیاده بر سی سال بهدایت و ارشاد طالبان اشتغال داشتند و زیاده از صدهزار کس تربیت فرمودند در سنۀ 735 ه.ق. وفات یافتند. اگر چه سخن او منظوم نیست در تذکرۀ واله این بیت بنام اوست :

آه از این ذکر فسرده چند از این فکر دراز
آه های آتشین و چهره های زرد تو

براون در تاریخ ادبیات نویسد : اسم او صفی الدین بود. وفاتش در گیلان به سال 1334 م. و در سن هشتاد و پنج سالگی اتفاق افتاد. این شخص مدعی بود که به بیست پشت به امام هفتم موسی کاظم میرسد. با توجه به آنچه مورخ و سیاسی بزرگ رشیدالدین فضل ﷲ در رسائل خود نسبت به او نوشته و با مطالعۀ کتاب بزرگی که بنام صفوة الصفا کمی پس از وفاتش مبتنی بر قول فرزندش صدرالدین تحریر یافته است در اهمیت و معروفیت او شکی باقی نمی ماند ... من هیچ مدرکی نیافتم که شیخ صفی نیز مانند اخلاف خود به این شدت پیرو عقاید شیعه بوده باشد تنها سند ضعیفی هم که قابل اعتنا است عکس این را ثابت میکند زیرا که رؤسای ازبکیه در مکتوبی که به طهماسب ولد شاه اسماعیل نوشته اند میگویند شنیده ایم شیخ صفی سنی ثابت العقیده بوده است و اظهار تعجب میکنند از اینکه شاه طهماسب نه از حضرت مرتضی علی پیروی می کند و نه از جد اعلای خود متابعت دارد. تاریخ ثابت می کند که شیخ صفی الدین عزلت گزین بزرگوار اردبیل که سلاطین صفویه نام و نسب خود را از او گرفته اند فی الحقیقة در زمان خود شخصی متنفذ و صاحب قدرت بوده است. وزیر بزرگ رشیدالدین فضل ﷲ به ادعیه و شفاعات او توجه داشته و این معنی از مجموعۀ رسائل او و از دو رقعه ای که یکی به شیخ نوشته و در دیگری توصیه ای دربارۀ شیخ کرده است معلوم میشود. در رقعۀ اخیر که به پسر خود میراحمد حاکم اردبیل نوشته است وصیت می کند که از رعایت عموم اهالی غفلت نکنی و مخصوصاً نوعی سازی که جناب قطب فلک حقیقت و سباح بحار شریعت، مساح مضمار طریقت، شیخ الاسلام والمسلمین، برهان الواصلین قدوۀ صفۀ صفا، گلبن دوحۀ وفا، شیخ صفی الملة و الدین ادام ﷲ تعالی برکات انفاسه الشریفه از تو راضی و شاکر باشد.
در زندگانی ظاهری شیخ صفی خاصه بعد از آنکه دست ارادت به شیخ زاهد داد و در اردبیل ساکن شد حوادث و وقایعی رخ نداد. در کودکی موقر و عزلت گزین و محترز از بازی بود. در همان روزگار کودکی توجه خاصی به امور مذهبی نشان داد و بمشاهدۀ ظهورات غیبیه و عوالم غیر مرئیه توفیق یافت. چون در اردبیل مرشدی صاحب حال نمیدید و آوازۀ  شیخ نجیب الدین بزغش شیرازی را شنیده بود میل بزیارت او کرد و بالاخره مادر را راضی نمود به شیراز رفت ولی شیخ رحلت کرده بود. درویشان و مشایخ آن دیار خاصه شیخ سعدی شاعر معروف را ملاقات کرد و معاشرت او پسند خاطرش نیفتاد و ظاهراً با شیخ سعدی درست معامله نکرد و نسخۀ اشعار او را که بخط خود تقدیمش نمود نپذیرفت. عاقبت پسر و جانشین بزغش موسوم به ظهیرالدین شیخ صفی را گفت امروز کسی که رفع حجاب نموده تو را بمقصد رهنمون گردد فقط شیخ زاهد گیلانی است که در گیلان قرب ولایت شما، بر لب دریا خلوتی دارد، و حلیۀ جمال شیخ زاهد را به او وصف کرد. شیخ پس از چهار سال بخدمت شیخ زاهد رسید و از او پذیرائی کامل دید. در این وقت شیخ زاهد شصت سال داشت. بیست و دو سال بقیۀ عمر او را شیخ صفی در خدمتش بسر برد. شیخ زاهد صبیۀ خود بی بی فاطمه را بشیخ صفی داد و از او سه پسر بوجود آمد که یکی صدرالدین است که بعدها رتبۀ ارشاد یافت. شیخ بنقل مؤلف سلسلة النسب در 735 ه.ق. درگذشت، و پسر وی شیخ صدرالدین جانشین او گشت.
شیخ صفی ابیاتی بزبان گیلانی و فارسی سروده است. هر چند یکی از رباعیاتش دلالت بر دوستی علی علیه السلام دارد لکن معذلک برای من ثابت نیست که او هم مثل اخلاف خود در مذهب شیعه دارای عقیدۀ راسخه بوده باشد. شیخ صفی الدین بی اندازه بتوسعه سلسلۀ تابعۀ خود کمک نمود و یکی از ادلۀ ما بر قوت نفوذ او قول مولانا شمس الدین برنیقی اردبیلی است که در سلسلة النسب منقول است و گوید : «از راه مراغه و تبریز شمار طالبان و مشتاقان نمودم، در سه ماه سیزده هزار طالب به این یک راه بحضرت شیخ آمدند و شرف حضور مبارک شیخ دریافته و توبه کردند و از باقی اطراف به این قیاس» اگر نگوئیم همۀ این مریدان از آسیای صغیر می آمده اند لااقل باید گفت که بسیاری از ساکنین ولایت مذکوره بوده، و هم از این ایام پیروان شیخ صفی در آن ولایت مسکن گزیده و بقسمی استقرار یافتند که بعدها بزرگترین اسباب تشویش خاطر سلاطین عثمانی شدند.

شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:ابنُ مُقلَة, :: :: نويسنده : علی

ابنُ مُقلَة. ابوعلی محمد بن علی بن حسین بن مقله. مولد او در سال ٢٧٢ ه.ق. به بغداد. او به بادی امر در بعض دواوین خدمت میکرد و راتبۀ وی شش دینار بود در ماه. و هم عامل خراج بخشی از فارس بود و سپس بخدمت ابی الحسن بن الفرات پیوست و ابوالحسن او را برکشید تا حال او عظیم نیکو شد و مالی بسیار اندوخت. و با این همه عاقبت وحشت و کدورتی میان او و ابن فرات پدید شد و ابن مقله احسان او کفران کرد و در جملۀ دشمنان وی درآمد تا آنگاه که ابن فرات عزل و دستگیر گشت و چون بار دیگر ابن فرات منصب وزارت یافت ابن مقله را بگرفت و بصدهزار دینار مصادره کرد. در سال ٣١٦ ه.ق. مقتدر خلیفه ابن مقله را به وزارت برگزید و تا ٣١٨ ه.ق. در این مقام ببود آنگاه معزول و محبوس گردید و پس از تطورات و تحولاتی چند به وزارت راضی خلیفه منصوب گشت و دشمنان او نزد خلیفه سعایتها کردند تا خلیفه دست راست او را بریدن فرمود و مدتی دست بریده به زندان بماند و خلیفه همان روز از کرده پشیمان شد و ثابت را امر داد تا بزندان شود و موضع بریدگی علاج کند و ثابت جراحت را معالجه کرد و او به ثابت گفت دستی را که خدمت سه خلیفه کرد و دو بار تمام قرآن بنوشت چون دست دزدان ببُریدند و به بیت ذیل تمثل جست :

اذا ما مات بعضک فابک بعضا
فبعض الشيء من بعض قریب

و گویند بزندان قلم بر ساعد راست استوار کرده مینوشت و از عجایب آنکه از محبس با خلیفه مکاتبه میکرد و نیز منصب وزارت میخواست و میگفت قطع ید مانع تکفل این مقام نیست و از جمله اشعار او در حنین بر دست بریده بیت ذیل است :

لیس بعد الیمین لذة عیش
یا حیاتی بانت یمینی فبینی

و محمد بن یاقوت و ابن رائق دو دشمن قوی او بودند که نکبات او را سبب شدند. ابن مقله مخترع خط ثلث و توقیع و نسخ و ریحان و رقاع و محقق است و ابن بواب در خط متابعت او کرده است. ابن مقله چون مثل اعلی و صنم عقلی خوشنویسی و حسن خط است چنانکه شاعری عرب خط او را با فصاحت سحبان و حکمت لقمان و زهد بن ادهم ردیف آورده و شعرای فارسی نیز بحسن خط او مثل زدند ... وفات او بزندان در سال ٣٢٨ ه.ق. بوده است.

شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:ابن هانی, :: :: نويسنده : علی

ابن هانی ابوالقاسم یا ابوالحسن محمد بن هانی بن محمد بن سعدون ازدی اندلسی. مولد او بشهر قرطبه یا بیره. در قرطبه تحصیل علم و ادب کرد و سپس به اشبیلیه شد و بعلت بدزبانی و سوء رفتار او مردم اشبیلیه او را منفور داشتند و بتهمت متابعت رای فلاسفه او را طرد کردند، وی بافریقیه رفت و جوهر سردار سپاه منصور فاطمی را مدح گفت و صلت یافت و از آنجا به الجزائر شد و بزرگان آنجا را مدایح سرود سپس بخدمت معز خلیفۀ فاطمی پیوست و آنگاه که خلیفه به مصر رفت ابن هانی برای آوردن کسان خویش بمغرب شد و او را در سن سی وشش سالگی به سال ٣٦٢ ه.ق. در برقه بکشتند. اشعار او در مغرب شهرتی عظیم دارد و او در نظر مردم مغرب مانند «مُتَنَبّي» است در مشرق.

شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:تَمیم بن ابی بن مقبل, :: :: نويسنده : علی

تَمیم بن ابی بن مقبل (در الاصابه نام وي چنين آمده است : تميم بن مقبل بن عوف حنيف بن قتييه بن العجلان بن کعب بن ربيعة بن عامر بن صعصعة ابوکعب ...) از بنی عجلان. شاعرعهد جاهلی بود. او اسلام را درک کرد و اسلام آورد. دیوان او را ابوسعید سکری و ابوعمر شیبانی و نیز اصمعی و طوسی و باز ابن السکیت گرد کرده اند.

شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:ابنُ طَثَریّة, :: :: نويسنده : علی

ابنُ طَثَریّة. ابوالمکشوح یزید بن سلمة بن سمرة. شاعر بزرگ و معروف. مؤلف حماسه را از او نقل بسیار است و او ظاهراً در دربار بنی امیه تقرب و منزلتی داشته است و در جنگی که بین بنی امیه و قبیلۀ بنی حنیفه اتفاق افتاده در ١٢٦ ه.ق. کشته شده است. ابوالحسن علی بن عبدالله طوسی و نیز ابوالفرج مصنف اغانی دیوان او را گرد کرده اند.

شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:ابنُ رومی, :: :: نويسنده : علی

ابنُ رومی. علی بن عباس بن جریح یا جرجیس. اصلاً رومی و از موالی بنی عباس است. شاعری نامی است و دیوانی بزرگ دارد. قاسم بن عبدالله وزیر معتضد از هجا و بدزبانی او پرهیز و احتراز میـجُست و در مجلس او «ابن فراش» در خشکنانه ای او را زهر خورانید و او دریافت و از مجلس برخاست. وزیر بدو گفت : بکجا شوی ؟ گفت : بدانجا که تو مرا فرستادی گفت : چون برسیدی پدر مرا درود گوی گفت : راه من بدوزخ نیفتد. وفات او به سال ٢٨٤ یا ٢٨٦ ه.ق. بوده است.
و ابن الندیم گوید، شعر او را مسیبی روایت کرده و صولی بحروف مرتب ساخته و بار دیگر ابوالطیب وراق بن عبدوس آنرا گرد کرده و این مجموعه نزدیک هزار بیت از فراهم آوردۀ صولی بیشتر است.

شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:أَعشی, :: :: نويسنده : علی

أَعشی. لقب شاعری عظیم الشأن از عرب.
نام وی میمون بن قیس است و بجهت بسیاری تفنن در سرودن شعر او را «صَنّاجَةُ العرب» میگفتند. وی یکی از چهار تن شاعر عرب است که به اتفاق او را شاعرترین شعراء عرب میدانند. و او بر سیاق شعراء جاهلیت بود و از متقدمان شعراء مُخَضرَم است که بعثت پیامبر (ص) درک کرد ولیکن توفیق مسلمان شدن نیافت. چهار تن از شاعران شهرت دارند که اشعر عرب میباشند. آنان عبارتند از : امرؤالقیس، زهیر، نابغه و اعشی. و در ترجیح یکی از آنان بر دیگران اختلاف است و برخی گفته اند : امرؤالقیس بهنگام سواری و زهیر زمانی که بر سر شوق باشد و نابغه آنگاه که بترسد و اعشی زمانی که بطرب آید، اشعر مردم باشند.
زرکلی آرد : میمون بن قیس بن جندل از طائفۀ قیس بن ثعلبة وائلی و مشهور به «اعشی قیس» از شاعران طبقۀ اول عصر جاهلی و یکی از اصحاب معلقات است. وی بسیار بنزد پادشاهان عجم میرفت و طبع توانایی داشت و شیوه های مختلف میـپیمود. از پیشینیان کسی بمقدار او نسروده است. او بسیار زیست و اسلام را درک کرد لیکن مسلمان نشد و در حدود سال ٧ ه.ق. در یمامه درگذشت. و بیت زیر مطلع معلقۀ او است :

ما بکاء الکبیر بالاطلال
و سؤالی و ما ترد سؤالی

نام شاعری از عرب و اشعار او را سکری گرد کرده است.
در اشعار فارسی نام اعشی فراوان آمده است


شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:مُخَضرَم, :: :: نويسنده : علی

مُخَضرَم : کسی که نصف عمرش در جاهلیت گذشته باشد و نصف در اسلام، یا آنکه جاهلیت و اسلام را دریافته. و شاعر که جاهلیت و اسلام را دریافته باشد چون لبید.
شعراء مخضرمین : مقابل شعرای جاهلیت. و از معاریف آنان است :
حسان بن ثابت،
لبید بن ربیعة،
کعب بن زهیر،
زید الخیل طائی،
نابغۀ جعدی،
امیة بن ابی الصلت،
حطیة،
عمرو بن معدی کرب،
خناء بنت عمرو بن الشرید.

شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:کُمَیت بن زید, :: :: نويسنده : علی

کُمَیت بن زید الاسدی (١٢٦ - ٦٠ ه.ق.) نام شاعری بوده از عرب.
شاعری از عرب و ابوسعید سکری و اصمعی و ابن السکیت و غیرهم اشعار او را گرد آورده اند. از شعرای مولدین است و در عمل خالد القسری بود.
شاعر بنی هاشم و از مردم کوفه بود و در دورۀ بنی امیه شهرت یافت. عالم به ادب و لغت و اخبار و انساب عرب و از هواخواهان بنی هاشم بوده و آنان را بسیار مدح کرده است. مشهورترین اشعار او «هاشمیات» است و آن قصایدی است در ستایش بنی هاشم که به آلمانی نیز ترجمه شده است. و گویند شعر او بیش از پنج هزار بیت است. ابوعبیده گفته است : اگر بنی اسد را هیچ منقبتی نبود، کمیت آنان را بس بود. در وی خصالی بود که هیچ شاعر نداشت، خطیب بنی اسد و فقیه شیعه و سوارکاری دلیر و بخشنده و تیرانداز بود و در میان قومش کسی مهارت او را در تیراندازی نداشت.

یک شنبه 20 ارديبهشت 1393برچسب:اصحابِ مُعَلَّقاتِ سَبعَة, :: :: نويسنده : علی

اصحابِ مُعَلَّقاتِ سَبعَة

هفت تن از شاعران روزگار جاهلیت عرب بودند که هر یک قصیده ای غرا سرودند و برحسب رسم معمول آن دوران آنها را از در کعبه بیاویختند که واردشوندگان آنها را ببینند و مایۀ شهرت و افتخار آنان گردد و پس از نزول قرآن از بیم رسوایی قصاید خود را پنهانی بردند چنانکه در کتب مربوط مشروحاً نگارش یافته است و همین قصاید است که درالسنۀ اهل علم به سبعۀ معلقه و معلقات سبعه مشهور و بارها چاپ شده است و شرحهای بسیار بر آنها نوشته اند، بالجمله آن هفت تن عبارتند از :
امرؤالقیس
و طرفة بن عبد بکری
و زهیربن ابی سلمی مزنی
و لبید بن ربیعۀ عامری
و عمرو بن کلثوم ثعلبی
و عنترة بن عمرو بن معاویة بن شداد
و حارث بن حلزۀ یشکری.

**********

امرؤالقیس

جندح یا سلیمان پسر حجر کندی. بزرگترین شاعر دورۀ جاهلیت و یکی از صاحبان معلقات بود. معلقۀ وی مشهورترین معلقات و قریب هشتاد بیت و مطلع آن این است :

قفا نبک من ذکری حبیب و منزل
بسقط اللوی بین الدخول فحومل

نسب وی به ملوک کنده از اهل نجد میـپیوندد. پدرش حجر حکمران بنی اسد بود که بحیله و نیرنگ کشته شد. امرؤالقیس به خونخواهی پدر قیام کرد لیکن قبیله اش او را یاری نکرد. و او به قیصر روم پناه برد و مدایحی دربارۀ قیصر ساخت ولی یک تن از قبیلۀ بنی اسد او را به هجو و بدگویی قیصر متهم ساخت و قیصر بعنوان خلعت پیراهن زهرداری بدو فرستاد که همین که آن را در بر کرد پوست بدنش زخم شد و ریخت و امرؤالقیس هم در اثر همان زهر کشته شد، گویند قیصر فرمان داد تا مجسمۀ او را درست کنند و بر سر قبرش که در انقره (آنکارا) بود قرار دهند. ونیز گویند که مأمون خلیفه عباسی آن مجسمه را دیده بوده است. بعلت زخمی شدن بدنش او را ذوالقروح نیز نامیده اند. گروهی از اهل تحقیق معتقدند که در انقره به مرض آبله مرده است و لقب ذوالقروح نیز بهمین مناسب بوده است. او را ملک ضلیل نیز می گفته اند وفاتش را از ٥٤٠ تا ٥٦٦ م. نوشته اند دیوان وی نخستین بار در سال ١٨٧٧ م. در پاریس طبع شده است.

**********

طَرفة

لقب عمرو بن العبد عبدی. شاعری بوده که بر اثر گفتن این شعر :

لاتعجلا بالبکاء الیوم مطرفا
ولا امیریکما بالدار اذ وقفا

وی را طرفة لقب نهادند. وی از شعراء جاهلیت و سرایندۀ دومین قصیده از قصائد معلقات سبع است و از قبیلۀ ربیعه بوده است. و وی را دیوانی است. در تاج العروس نسب طرفة العبدی را بدین سیاق آورده است : طرفة بن العبد بن سفیان بن سعد بن مالک بن ضبیعة بن قیس بن ثعلبة الحصن، و اسمه عمرو. لکن در معجم المطبوعات بدین نحو نسب او را آورده است : هو ابن عمر، طرفة بن عمر بن بکر وائل بن ربیعة بن اخت جریر بن عبدالمسیح المعروف بالمتلمس. صاحب بلوغ الارب گوید : وی نیکوترین شعرای قصیده سرای است و جز قصیدۀ معلقه وی را شعر نیکو باشد، اما در نزد روات اشعار از گفته های وی و اشعار عبید بن الابرص، جز اندکی یافت نشود. در سن بیست و شش سالگی کشته شد و قاتل او عمرو بن هند یکی از پادشاهان حیره بود و افسانۀ کشته شدن وی را ابن قتیبه در کتاب الشعر و الشعراء آورده است. و ابن السکیت در شرح دیوان طرفه این قصه را از ابن قتیبه مبسوطـتر ذکر کرده است. گویند نخستین شعری که طرفه گفت آن بود که وقتی با عم خویش سفری کرد، در یکی از منازل بین راه دامی بر پا داشت هنگام کوچ این ارجوزه بگفت :

یا لک من قبرة بمعمر
خلا لک الجو فبیضی و اصفری !

و نقری ما شئت ان تنقری
قد رفع الفخ فماذا تحذری

لابد یوماً ان تصادی فاصبری

و از اشعار وی که در حکم مَثَل سائر است این بیت است :

سَتُبدی لک الایام ُ ما کنت َ جاهلاً
و یأتیک بالاخبار مَن لم تُزَوّدِ

و از مثلهائی که در نکوهش دوستان گفته این دو بیت است :

کل خلیل کنت خاللته
لاترک الله له واضحه

کلهم اروغ من ثعلب
ما اشبه اللیلةَ بالبارحه

و باز از امثال سائرۀ اوست که به عمرو بن هند خطاب کرده گوید :

ابامنذر افنیت فاستبق بعضنا
حنانیک بعض الشر اهون من بعض

صاحب معجم المطبوعات آورده که : طرفه شاعری جاهلی است و نبوغ او در شعر از آغاز جوانی نمودار گشت تا به حدی که در همان فصل از زندگانی در ردیف اولین طبقۀ شعرا بشمار میرفت، در کودکی به میخوارگی و لهو و لعب اشتغال داشت و آنچه داشت در آن راه صرف میکرد. آثار او
١ - دیوان وی در غریفسوالد بسال ١٨٦٩ م. و در برلین بسال ١٨٩٥ م. با شرح اعلم الشنتمری و در شالون بسال ١٩٠٠ به همت پروفسور سِلگسون به طبع رسیده و با طبع شالون ترجمۀ فرانسه نیز ضمیمه است، نوبتی هم بسال ١٩٠٩ در قازان دیوان وی که به روایت ابن السکیت بوده با شرحی از شیخ احمد بن الامین الشنقیطی چاپ شده است
٢ - قصیدۀ معلقۀ وی با شرح زوزنی به اعتناء و جهد ریسکی و وولرس بسال ١٨٢٩ در بن به طبع رسیده و نخست قسمتی از این قصیده بسال ١٧٤٢ بوسیلۀ ریسکی در لیدن چاپ شده بود که شروحی بزبان لاتین و لامیة العجم طغرائی را هم ضمیمه داشت
٣ - معلقۀ طرفة بن العبد با شرح زوزنی نوبتی دیگردر بن بسال ١٨٢٩ به طبع رسیده است.

**********

زهیر

زهیر بن ابی سلمی (٦٢٧ - ٥٣٠ م.). شاعر عرب در دورۀ جاهلیت و از اصحاب معلقات. وی در وصف دقیق و تنسیق کلام متین بود و از مشهورترین شعرای عصر خود به شمار میـرفت. او را دیوانی است و یکی از سه شاعر متقدم عرب است و آن دو دیگر امرؤالقیس و نابغۀ ذبیانی هستند. خلقی عالی و منزلتی بزرگ و ثروتی فراوان داشت. اغلب خویشاوندانش از جمله پدر و خال و خواهر و ... او شاعر بودند و اشعار او در روح عرب تأثیر فراوان داشت و در نزد امراء ذبیان خصوصاً هرم بن سنان و حرث بن عوف مقرب بود ... زهیر به تهذیب و تنقیح اشعار خود اهتمام داشت تا آنجا که قصاید وی به «حولیات» معروف گردیده است، زیرا هر قصیده را در چهار ماه تنظیم میکرد و چهار ماه آنرا بر شعراء دیگر عرضه میداشت و بدین طریق اشعارش در غایت روانی و جودت و با پند و موعظه آمیخته بود و از بکار بردن الفاظ سست و لغو احتراز می کرد. معلقۀ وی با این بیت آغاز میشود :

أ مِن ام اوفی دمنة لم تکلم
بحومانة الدراج فالمتثلم

**********

لَبید بن ربیعة

لبیدبن ربیعة بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصعة. یکی از شعراء مخضرمین، از قبیلۀ قیس و از اشراف شاعران. او صاحب چهارمین معلقه از معلقات سبع است که بدین بیت آغاز میشود :

عفت الدیار محلها و مقامها
بمنی تأبد غولها و فرجامها

حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده آرد : لبید بن ربیعة بن عامر بن مالک از بنی کلاب. صدوپنجاه وهفت سال عمر یافت و پیش از اسلام شاعر بود چون مسلمان شد دیگر شعر نگفت. وفاتش در سنۀ احدی و اربعین بود. لبید شعرهای نیکو دارد، جزالت الفاظ و فخامت عبارات و رقت معانی و اشتمال بر حکم شعر وی را ممتاز کرده است. ابن ندیم گوید : دیوان وی را ابوعمرو شیبانی و ابوسعید سکری و اصمعی و طوسی و ابن السکیت هر یک جداجدا گرد آورده اند. گویند لبید ١٤٥ سال بزیسته است و درک صحبت پیغمبراکرم (ص) کرده و بنابر آنچه نوشته اند به سال ٤١ ه.ق. وفات کرده است. از لبید در اشعار گویندگان فارسی زبان بسیار یاد شده است
صاحب الاصابة آرد : لبید بن ربیعة بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصعة الکلابی الجعفری ابوعقیل الشاعر المشهور. قال المرزبانی فی معجمه کان فارساً شجاعاً شاعراً سخیاً قال الشعر فی الجاهلیة دهرا ثم اسلم و لما کتب عمر الی عامله بالکوفة : سل لبیدا والأغلب العجلی ما احدثا من الشعر فی الاسلام. فقال لبید : ابدلنی الله بالشعر سورة البقرة و آل عمران فزاد عمر فی عطائه قال : و یقال : انه ما قال فی الاسلام الابیتاً واحداً :

ما عاتب المرء اللبیب کنفسه
والمرء یصلحه الجلیس الصالح

و یقال بل قوله :

الحمد لله اذلم یأتنی اجلی
حتی لبست من الاسلام سربالا

و لما اسلم رجع الی بلاد قومه ثم نزل الکوفة حتی مات فی سنة احدی و اربعین، لما دخل معاویة الکوفة اذ صالح الحسن بن علی و نحوه. قال العسکری و دخل بنوه البادیة قال و کان عمره مأئة و خمسا و اربعین سنة منها خمس و خمسون فی الاسلام و تسعون فی الجاهلیة. قلت المدة التی ذکرها فی الاسلام وهم، والصواب ثلاثون و زیادة سنة او سنتین الا ان یکون ذلک مبنیاً علی ان سنة وفاته کانت سنة نیف و ستین و هو احد الاقوال ... از اشعار اوست :

ذهب الذین یعاش فی اکنافهم
و بقیت فی خلق کجلد الاجرب

الی الحول ثم اسم السلام علیکما
و من یبک حولا کاملا فقد اعتذر

**********

عمرو بن کلثوم

عمرو بن کلثوم بن عمرو بن مالک بن عتاب، از بنی تغلب، مکنی به ابوعباد. شاعری جاهلی و خوش طینت و شجاع بود. مدتهای طولانی ریاست قوم خود تغلب را به عهده داشت. و او همان کسی است که عمرو بن هند پادشاه حیره را به قتل رساند. مشهورترین اشعار او معلقه ای است به مطلع : «الا هبی بصحنک فاصبحینا» که آن را هزار بیت دانسته اند، ولی جز اندکی از آن چیزی در دست نیست. وی در حدود سال ٤٠ قبل از هجرت در الجزیره (الجزيرة نامي بود که عربها به بين النهرين عليا ميدادند، زيرا که آن دشتهاي پهناوري بود مابين دجلۀ عليا و فرات، و در قديم آن را نينوی ميگفتند.) درگذشت.

**********

عنترة

عنترة بن شداد بن عمرو بن معاویة بن قراد عبسی. مشهورترین سواران عرب در جاهلیت بود و از شعرای درجۀ اول نیز به شمار میرفت. اصل او از نجد و مادرش زبیبه نام داشت و از اهالی حبشه بود، لذا چهرۀ عنترة بسیاهی میرفت. وی به عزت نفس، حلم و بردباری شهرت داشت. او را عشق و محبتی وافر نسبت به دخترعمش «عبلة» بوده است؛ بطوریکه در تمام قصایدش وی را یاد کرده است. در جوانی با امرؤالقیس شاعر ملاقات کرد. و نیز در جنگ داحس و غبراء شرکت داشت. او را عمری طولانی بود و در حدود سال ٢٢ قبل از هجرت به دست الاسد الرهیص یا جبار بن عمرو طایی کشته شد. عنترة دارای اشعاری نغز و نیکو است و دیوان شعری به وی نسبت میدهند که بیشتر اشعار آن جعلی است. و نیز داستان عنترة که تخیلی است از وی، نزد عرب مشهوراست و فرنگیـها آن را از شاهکارهای ادبیات عرب دانسته اند و به زبانهای آلمانی و فرانسوی ترجمه شده است. ولی گویندۀ داستان شناخته نیست. نام او را «عنتر بن شداد...» نیز گفته اند.
نام عنتر در ادبیات فارسی نیز بسیار به کار رفته است و چه بسا که با نام عمرو همراه است که اشاره به عمرو بن عبدود است، و وی یکی دیگر از شجاعان عرب بشمار میرفت.

**********

الحارث بن حِلِّزَة

الحارث بن حِلِّزَة
(000 - نحو 50 ق.ه. 000 - نحو 570 م.)
الحارث بن حلزة بن مكروه بن يزيد اليشكري الوائلي :
شاعر جاهلي،
من أهل بادية العراق.
و هو أحد أصحاب المعلقات.
كان أبرص فخورا،
ارتجل معلقته بين يدي عمرو بن هند الملك،
بالحيرة،
و مطلعها :

آذنتنا ببينها أسماء

جمع بها كثيرا من أخبار العرب و وقائعهم.
و في الأمثال
«أفخر من الحارث بن حلزة»
إشارة إلى إكثاره من الفخر في معلقته هذه.
له «ديوان شعر - ط».



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 595
بازدید هفته : 789
بازدید ماه : 2270
بازدید کل : 167793
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content