یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان پنج شنبه 1 خرداد 1393برچسب:شیخ صفی الدین اردبیلی رحمة الله علیه, :: :: نويسنده : علی
شیخ صفی الدین اردبیلی. جد سلاطین صفویه است.
آه از این ذکر فسرده چند از این فکر دراز براون در تاریخ ادبیات نویسد : اسم او صفی الدین بود. وفاتش در گیلان به سال 1334 م. و در سن هشتاد و پنج سالگی اتفاق افتاد. این شخص مدعی بود که به بیست پشت به امام هفتم موسی کاظم میرسد. با توجه به آنچه مورخ و سیاسی بزرگ رشیدالدین فضل ﷲ در رسائل خود نسبت به او نوشته و با مطالعۀ کتاب بزرگی که بنام صفوة الصفا کمی پس از وفاتش مبتنی بر قول فرزندش صدرالدین تحریر یافته است در اهمیت و معروفیت او شکی باقی نمی ماند ... من هیچ مدرکی نیافتم که شیخ صفی نیز مانند اخلاف خود به این شدت پیرو عقاید شیعه بوده باشد تنها سند ضعیفی هم که قابل اعتنا است عکس این را ثابت میکند زیرا که رؤسای ازبکیه در مکتوبی که به طهماسب ولد شاه اسماعیل نوشته اند میگویند شنیده ایم شیخ صفی سنی ثابت العقیده بوده است و اظهار تعجب میکنند از اینکه شاه طهماسب نه از حضرت مرتضی علی پیروی می کند و نه از جد اعلای خود متابعت دارد. تاریخ ثابت می کند که شیخ صفی الدین عزلت گزین بزرگوار اردبیل که سلاطین صفویه نام و نسب خود را از او گرفته اند فی الحقیقة در زمان خود شخصی متنفذ و صاحب قدرت بوده است. وزیر بزرگ رشیدالدین فضل ﷲ به ادعیه و شفاعات او توجه داشته و این معنی از مجموعۀ رسائل او و از دو رقعه ای که یکی به شیخ نوشته و در دیگری توصیه ای دربارۀ شیخ کرده است معلوم میشود. در رقعۀ اخیر که به پسر خود میراحمد حاکم اردبیل نوشته است وصیت می کند که از رعایت عموم اهالی غفلت نکنی و مخصوصاً نوعی سازی که جناب قطب فلک حقیقت و سباح بحار شریعت، مساح مضمار طریقت، شیخ الاسلام والمسلمین، برهان الواصلین قدوۀ صفۀ صفا، گلبن دوحۀ وفا، شیخ صفی الملة و الدین ادام ﷲ تعالی برکات انفاسه الشریفه از تو راضی و شاکر باشد. شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:ابنُ مُقلَة, :: :: نويسنده : علی
ابنُ مُقلَة. ابوعلی محمد بن علی بن حسین بن مقله. مولد او در سال ٢٧٢ ه.ق. به بغداد. او به بادی امر در بعض دواوین خدمت میکرد و راتبۀ وی شش دینار بود در ماه. و هم عامل خراج بخشی از فارس بود و سپس بخدمت ابی الحسن بن الفرات پیوست و ابوالحسن او را برکشید تا حال او عظیم نیکو شد و مالی بسیار اندوخت. و با این همه عاقبت وحشت و کدورتی میان او و ابن فرات پدید شد و ابن مقله احسان او کفران کرد و در جملۀ دشمنان وی درآمد تا آنگاه که ابن فرات عزل و دستگیر گشت و چون بار دیگر ابن فرات منصب وزارت یافت ابن مقله را بگرفت و بصدهزار دینار مصادره کرد. در سال ٣١٦ ه.ق. مقتدر خلیفه ابن مقله را به وزارت برگزید و تا ٣١٨ ه.ق. در این مقام ببود آنگاه معزول و محبوس گردید و پس از تطورات و تحولاتی چند به وزارت راضی خلیفه منصوب گشت و دشمنان او نزد خلیفه سعایتها کردند تا خلیفه دست راست او را بریدن فرمود و مدتی دست بریده به زندان بماند و خلیفه همان روز از کرده پشیمان شد و ثابت را امر داد تا بزندان شود و موضع بریدگی علاج کند و ثابت جراحت را معالجه کرد و او به ثابت گفت دستی را که خدمت سه خلیفه کرد و دو بار تمام قرآن بنوشت چون دست دزدان ببُریدند و به بیت ذیل تمثل جست : اذا ما مات بعضک فابک بعضا و گویند بزندان قلم بر ساعد راست استوار کرده مینوشت و از عجایب آنکه از محبس با خلیفه مکاتبه میکرد و نیز منصب وزارت میخواست و میگفت قطع ید مانع تکفل این مقام نیست و از جمله اشعار او در حنین بر دست بریده بیت ذیل است : لیس بعد الیمین لذة عیش و محمد بن یاقوت و ابن رائق دو دشمن قوی او بودند که نکبات او را سبب شدند. ابن مقله مخترع خط ثلث و توقیع و نسخ و ریحان و رقاع و محقق است و ابن بواب در خط متابعت او کرده است. ابن مقله چون مثل اعلی و صنم عقلی خوشنویسی و حسن خط است چنانکه شاعری عرب خط او را با فصاحت سحبان و حکمت لقمان و زهد بن ادهم ردیف آورده و شعرای فارسی نیز بحسن خط او مثل زدند ... وفات او بزندان در سال ٣٢٨ ه.ق. بوده است. ابن هانی ابوالقاسم یا ابوالحسن محمد بن هانی بن محمد بن سعدون ازدی اندلسی. مولد او بشهر قرطبه یا بیره. در قرطبه تحصیل علم و ادب کرد و سپس به اشبیلیه شد و بعلت بدزبانی و سوء رفتار او مردم اشبیلیه او را منفور داشتند و بتهمت متابعت رای فلاسفه او را طرد کردند، وی بافریقیه رفت و جوهر سردار سپاه منصور فاطمی را مدح گفت و صلت یافت و از آنجا به الجزائر شد و بزرگان آنجا را مدایح سرود سپس بخدمت معز خلیفۀ فاطمی پیوست و آنگاه که خلیفه به مصر رفت ابن هانی برای آوردن کسان خویش بمغرب شد و او را در سن سی وشش سالگی به سال ٣٦٢ ه.ق. در برقه بکشتند. اشعار او در مغرب شهرتی عظیم دارد و او در نظر مردم مغرب مانند «مُتَنَبّي» است در مشرق. شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:تَمیم بن ابی بن مقبل, :: :: نويسنده : علی
تَمیم بن ابی بن مقبل (در الاصابه نام وي چنين آمده است : تميم بن مقبل بن عوف حنيف بن قتييه بن العجلان بن کعب بن ربيعة بن عامر بن صعصعة ابوکعب ...) از بنی عجلان. شاعرعهد جاهلی بود. او اسلام را درک کرد و اسلام آورد. دیوان او را ابوسعید سکری و ابوعمر شیبانی و نیز اصمعی و طوسی و باز ابن السکیت گرد کرده اند. شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:ابنُ طَثَریّة, :: :: نويسنده : علی
ابنُ طَثَریّة. ابوالمکشوح یزید بن سلمة بن سمرة. شاعر بزرگ و معروف. مؤلف حماسه را از او نقل بسیار است و او ظاهراً در دربار بنی امیه تقرب و منزلتی داشته است و در جنگی که بین بنی امیه و قبیلۀ بنی حنیفه اتفاق افتاده در ١٢٦ ه.ق. کشته شده است. ابوالحسن علی بن عبدالله طوسی و نیز ابوالفرج مصنف اغانی دیوان او را گرد کرده اند. ابنُ رومی. علی بن عباس بن جریح یا جرجیس. اصلاً رومی و از موالی بنی عباس است. شاعری نامی است و دیوانی بزرگ دارد. قاسم بن عبدالله وزیر معتضد از هجا و بدزبانی او پرهیز و احتراز میـجُست و در مجلس او «ابن فراش» در خشکنانه ای او را زهر خورانید و او دریافت و از مجلس برخاست. وزیر بدو گفت : بکجا شوی ؟ گفت : بدانجا که تو مرا فرستادی گفت : چون برسیدی پدر مرا درود گوی گفت : راه من بدوزخ نیفتد. وفات او به سال ٢٨٤ یا ٢٨٦ ه.ق. بوده است. أَعشی. لقب شاعری عظیم الشأن از عرب. ما بکاء الکبیر بالاطلال نام شاعری از عرب و اشعار او را سکری گرد کرده است.
مُخَضرَم : کسی که نصف عمرش در جاهلیت گذشته باشد و نصف در اسلام، یا آنکه جاهلیت و اسلام را دریافته. و شاعر که جاهلیت و اسلام را دریافته باشد چون لبید. شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:کُمَیت بن زید, :: :: نويسنده : علی
کُمَیت بن زید الاسدی (١٢٦ - ٦٠ ه.ق.) نام شاعری بوده از عرب. یک شنبه 20 ارديبهشت 1393برچسب:اصحابِ مُعَلَّقاتِ سَبعَة, :: :: نويسنده : علی
اصحابِ مُعَلَّقاتِ سَبعَة هفت تن از شاعران روزگار جاهلیت عرب بودند که هر یک قصیده ای غرا سرودند و برحسب رسم معمول آن دوران آنها را از در کعبه بیاویختند که واردشوندگان آنها را ببینند و مایۀ شهرت و افتخار آنان گردد و پس از نزول قرآن از بیم رسوایی قصاید خود را پنهانی بردند چنانکه در کتب مربوط مشروحاً نگارش یافته است و همین قصاید است که درالسنۀ اهل علم به سبعۀ معلقه و معلقات سبعه مشهور و بارها چاپ شده است و شرحهای بسیار بر آنها نوشته اند، بالجمله آن هفت تن عبارتند از : ********** امرؤالقیس جندح یا سلیمان پسر حجر کندی. بزرگترین شاعر دورۀ جاهلیت و یکی از صاحبان معلقات بود. معلقۀ وی مشهورترین معلقات و قریب هشتاد بیت و مطلع آن این است : قفا نبک من ذکری حبیب و منزل نسب وی به ملوک کنده از اهل نجد میـپیوندد. پدرش حجر حکمران بنی اسد بود که بحیله و نیرنگ کشته شد. امرؤالقیس به خونخواهی پدر قیام کرد لیکن قبیله اش او را یاری نکرد. و او به قیصر روم پناه برد و مدایحی دربارۀ قیصر ساخت ولی یک تن از قبیلۀ بنی اسد او را به هجو و بدگویی قیصر متهم ساخت و قیصر بعنوان خلعت پیراهن زهرداری بدو فرستاد که همین که آن را در بر کرد پوست بدنش زخم شد و ریخت و امرؤالقیس هم در اثر همان زهر کشته شد، گویند قیصر فرمان داد تا مجسمۀ او را درست کنند و بر سر قبرش که در انقره (آنکارا) بود قرار دهند. ونیز گویند که مأمون خلیفه عباسی آن مجسمه را دیده بوده است. بعلت زخمی شدن بدنش او را ذوالقروح نیز نامیده اند. گروهی از اهل تحقیق معتقدند که در انقره به مرض آبله مرده است و لقب ذوالقروح نیز بهمین مناسب بوده است. او را ملک ضلیل نیز می گفته اند وفاتش را از ٥٤٠ تا ٥٦٦ م. نوشته اند دیوان وی نخستین بار در سال ١٨٧٧ م. در پاریس طبع شده است. ********** طَرفة لقب عمرو بن العبد عبدی. شاعری بوده که بر اثر گفتن این شعر : لاتعجلا بالبکاء الیوم مطرفا وی را طرفة لقب نهادند. وی از شعراء جاهلیت و سرایندۀ دومین قصیده از قصائد معلقات سبع است و از قبیلۀ ربیعه بوده است. و وی را دیوانی است. در تاج العروس نسب طرفة العبدی را بدین سیاق آورده است : طرفة بن العبد بن سفیان بن سعد بن مالک بن ضبیعة بن قیس بن ثعلبة الحصن، و اسمه عمرو. لکن در معجم المطبوعات بدین نحو نسب او را آورده است : هو ابن عمر، طرفة بن عمر بن بکر وائل بن ربیعة بن اخت جریر بن عبدالمسیح المعروف بالمتلمس. صاحب بلوغ الارب گوید : وی نیکوترین شعرای قصیده سرای است و جز قصیدۀ معلقه وی را شعر نیکو باشد، اما در نزد روات اشعار از گفته های وی و اشعار عبید بن الابرص، جز اندکی یافت نشود. در سن بیست و شش سالگی کشته شد و قاتل او عمرو بن هند یکی از پادشاهان حیره بود و افسانۀ کشته شدن وی را ابن قتیبه در کتاب الشعر و الشعراء آورده است. و ابن السکیت در شرح دیوان طرفه این قصه را از ابن قتیبه مبسوطـتر ذکر کرده است. گویند نخستین شعری که طرفه گفت آن بود که وقتی با عم خویش سفری کرد، در یکی از منازل بین راه دامی بر پا داشت هنگام کوچ این ارجوزه بگفت : یا لک من قبرة بمعمر و از اشعار وی که در حکم مَثَل سائر است این بیت است : سَتُبدی لک الایام ُ ما کنت َ جاهلاً و از مثلهائی که در نکوهش دوستان گفته این دو بیت است : کل خلیل کنت خاللته و باز از امثال سائرۀ اوست که به عمرو بن هند خطاب کرده گوید : ابامنذر افنیت فاستبق بعضنا صاحب معجم المطبوعات آورده که : طرفه شاعری جاهلی است و نبوغ او در شعر از آغاز جوانی نمودار گشت تا به حدی که در همان فصل از زندگانی در ردیف اولین طبقۀ شعرا بشمار میرفت، در کودکی به میخوارگی و لهو و لعب اشتغال داشت و آنچه داشت در آن راه صرف میکرد. آثار او ********** زهیر زهیر بن ابی سلمی (٦٢٧ - ٥٣٠ م.). شاعر عرب در دورۀ جاهلیت و از اصحاب معلقات. وی در وصف دقیق و تنسیق کلام متین بود و از مشهورترین شعرای عصر خود به شمار میـرفت. او را دیوانی است و یکی از سه شاعر متقدم عرب است و آن دو دیگر امرؤالقیس و نابغۀ ذبیانی هستند. خلقی عالی و منزلتی بزرگ و ثروتی فراوان داشت. اغلب خویشاوندانش از جمله پدر و خال و خواهر و ... او شاعر بودند و اشعار او در روح عرب تأثیر فراوان داشت و در نزد امراء ذبیان خصوصاً هرم بن سنان و حرث بن عوف مقرب بود ... زهیر به تهذیب و تنقیح اشعار خود اهتمام داشت تا آنجا که قصاید وی به «حولیات» معروف گردیده است، زیرا هر قصیده را در چهار ماه تنظیم میکرد و چهار ماه آنرا بر شعراء دیگر عرضه میداشت و بدین طریق اشعارش در غایت روانی و جودت و با پند و موعظه آمیخته بود و از بکار بردن الفاظ سست و لغو احتراز می کرد. معلقۀ وی با این بیت آغاز میشود : أ مِن ام اوفی دمنة لم تکلم ********** لَبید بن ربیعة لبیدبن ربیعة بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصعة. یکی از شعراء مخضرمین، از قبیلۀ قیس و از اشراف شاعران. او صاحب چهارمین معلقه از معلقات سبع است که بدین بیت آغاز میشود : عفت الدیار محلها و مقامها حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده آرد : لبید بن ربیعة بن عامر بن مالک از بنی کلاب. صدوپنجاه وهفت سال عمر یافت و پیش از اسلام شاعر بود چون مسلمان شد دیگر شعر نگفت. وفاتش در سنۀ احدی و اربعین بود. لبید شعرهای نیکو دارد، جزالت الفاظ و فخامت عبارات و رقت معانی و اشتمال بر حکم شعر وی را ممتاز کرده است. ابن ندیم گوید : دیوان وی را ابوعمرو شیبانی و ابوسعید سکری و اصمعی و طوسی و ابن السکیت هر یک جداجدا گرد آورده اند. گویند لبید ١٤٥ سال بزیسته است و درک صحبت پیغمبراکرم (ص) کرده و بنابر آنچه نوشته اند به سال ٤١ ه.ق. وفات کرده است. از لبید در اشعار گویندگان فارسی زبان بسیار یاد شده است ما عاتب المرء اللبیب کنفسه و یقال بل قوله : الحمد لله اذلم یأتنی اجلی و لما اسلم رجع الی بلاد قومه ثم نزل الکوفة حتی مات فی سنة احدی و اربعین، لما دخل معاویة الکوفة اذ صالح الحسن بن علی و نحوه. قال العسکری و دخل بنوه البادیة قال و کان عمره مأئة و خمسا و اربعین سنة منها خمس و خمسون فی الاسلام و تسعون فی الجاهلیة. قلت المدة التی ذکرها فی الاسلام وهم، والصواب ثلاثون و زیادة سنة او سنتین الا ان یکون ذلک مبنیاً علی ان سنة وفاته کانت سنة نیف و ستین و هو احد الاقوال ... از اشعار اوست : ذهب الذین یعاش فی اکنافهم الی الحول ثم اسم السلام علیکما ********** عمرو بن کلثوم عمرو بن کلثوم بن عمرو بن مالک بن عتاب، از بنی تغلب، مکنی به ابوعباد. شاعری جاهلی و خوش طینت و شجاع بود. مدتهای طولانی ریاست قوم خود تغلب را به عهده داشت. و او همان کسی است که عمرو بن هند پادشاه حیره را به قتل رساند. مشهورترین اشعار او معلقه ای است به مطلع : «الا هبی بصحنک فاصبحینا» که آن را هزار بیت دانسته اند، ولی جز اندکی از آن چیزی در دست نیست. وی در حدود سال ٤٠ قبل از هجرت در الجزیره (الجزيرة نامي بود که عربها به بين النهرين عليا ميدادند، زيرا که آن دشتهاي پهناوري بود مابين دجلۀ عليا و فرات، و در قديم آن را نينوی ميگفتند.) درگذشت. ********** عنترة عنترة بن شداد بن عمرو بن معاویة بن قراد عبسی. مشهورترین سواران عرب در جاهلیت بود و از شعرای درجۀ اول نیز به شمار میرفت. اصل او از نجد و مادرش زبیبه نام داشت و از اهالی حبشه بود، لذا چهرۀ عنترة بسیاهی میرفت. وی به عزت نفس، حلم و بردباری شهرت داشت. او را عشق و محبتی وافر نسبت به دخترعمش «عبلة» بوده است؛ بطوریکه در تمام قصایدش وی را یاد کرده است. در جوانی با امرؤالقیس شاعر ملاقات کرد. و نیز در جنگ داحس و غبراء شرکت داشت. او را عمری طولانی بود و در حدود سال ٢٢ قبل از هجرت به دست الاسد الرهیص یا جبار بن عمرو طایی کشته شد. عنترة دارای اشعاری نغز و نیکو است و دیوان شعری به وی نسبت میدهند که بیشتر اشعار آن جعلی است. و نیز داستان عنترة که تخیلی است از وی، نزد عرب مشهوراست و فرنگیـها آن را از شاهکارهای ادبیات عرب دانسته اند و به زبانهای آلمانی و فرانسوی ترجمه شده است. ولی گویندۀ داستان شناخته نیست. نام او را «عنتر بن شداد...» نیز گفته اند. ********** الحارث بن حِلِّزَة الحارث بن حِلِّزَة آذنتنا ببينها أسماء جمع بها كثيرا من أخبار العرب و وقائعهم. |
|||
|