از پیِ «تقلید» وز رایاتِ نَقل
پا نهاده بر جمالِ پیرِ عقل
مثنوی معنوی
دفتر اوّل
*******
تَقْليد
(اصطلاح فقهى)
در لغت آويزان كردن «قلّاده» باشد بر گردن و افسار به گردن خود زدن است ! و در اصطلاح، عمل به قولِ غير است بدون درخواست دليل!، مانند اطاعت عامّى از مجتهدِ اعلم و جامعِ شرائطِ فتوى،
تقليد در اسلام در فروع است نه در اصول، و بر مجتهد تقليد از غير، حرام است؛ يعنى مجتهد بايد به رأى خود عمل كند و در ضروريّات و اصول هم براى همه حرام است و تقليد از كارهاى ديگران كه ناپسند است روا نيست و آياتى چند در مذمّت تقليد آمده است كه در اين آيات مذمّت كند از كسانى كه به پيروى از آباء و اجداد خود پایبند به كَهَنه و بت پرستى ميباشند و حاضر به درك حقايق نمیباشند
دراصول رشاد آمده است :
مسألۀ لزوم تقليدِ جاهل از عالم از مسائل بديهيه و متّفقٌ عليها است و عامّى هم در عرف اهل اصول اعمّ است از عامّىِ بسيط و عالمى كه هنوز به درجۀ اجتهاد بالغ نگرديده است.
شخص عامّى از يك طرف مكلَّف به اتيانِ تكاليفى است كه بر توجه آنها به سوى خود علم اجمالى دارد و از طرفى ديگر قادر به استخراجِ صورتِ تفصيلىِ آنها از از منابع مربوطه نيست بنا بر اين ناچار است به شخصى كه آشنا به احكام و قادر به استنباطِ آنها از مبادىِ اصليه است مراجعه نموده و تكاليفِ تفصيلىِ خود را از وى سؤال و به گفته هاى او عمل نمايد - لكن لازم است كه آن شخص علاوه بر واجد بودن شرائط علمىِ اجتهاد - مؤمن و عادل و صادق القول نيز باشد تا آراء و گفته هايش اطمينانـبخش گردد.
هر گاه مجتهد متعدّد و همگى از حيث علم و تقوى با هم مساوى باشند عامّى در مراجعه به هر يك از آنها مخيّر خواهد بود ولى اگر يكى اعلم و اتقى از ديگران باشد در اين صورت اعلم و اتقى را انتخاب خواهد كرد - و هر گاه يكى اعلم و ديگرى اتقى باشد رجحان با اعلم خواهد بود چه آنكه وسيلۀ استنباط احكام شرعيه علم است نه تقوى ! - و از تقوى همان اندازه كه وى را ميباشد.
مسألۀ ديگرى كه در اين مقام شايان توجه ميباشد اين است كه عامّى بايد بر شايستگى و جامع الشرائط بودن مفتى، علم و يقين حاصل كند زيرا مجرّد ظنّ در اين مورد كافى نيست و دليلى بر حجّيّت چنين ظنّى قائم نگرديده است اكنون بايد ديد كه اين علم چگونه و به چه وسيله ممكن است براى يك عامّى كه خود بهره از علم ندارد حاصل شود.
محقق (قد) در اين مورد بيانى دارد كه خلاصه مفادش اين است :
مقلّد در تشخيص مفتى نبايد به ظواهر امور اكتفاء ورزد يعنى اگر شخصى را مثلاً در صدر امور دينى مشاهده كند و يا آوازۀ شهرتش را بشنود و يا خلق را به سوى وى متوجه ببيند و يا معروفيتش را به زهد و تقوى ملاحظه نمايد، اين ظواهر را نبايد ملاك تشخيص قرار دهد - زيرا كسى كه در وراء اين ظواهر به دعوى اجتهاد پرداخته ممكن است در حقّ خود اشتباه نموده و يا مردم را به اشتباه انداخته باشد. بنا بر اين لازم است كه فقط به وسيلۀ «مجالست» و «ممارستِ مستقيم» يا به وسيلۀ ممارستِ علماء و شهادت آنان بر شايستگى علمى و اخلاقى وى علم حاصل كند.
*******
چشم داری تو به چشمِ خود نگر
منگر از چشمِ سَفیهِ بی هنر
گوش داری تو به گوشِ خود شنو
گوشِ گولان را چرا باشی گرو ؟
بی ز «تقلیدی»، نظر را پیشه کن
هم به رأی و عقلِ خود اندیشه کن
مثنوی معنوی
دفتر ششم