تَیّار.
[ ت َی یا ]
(ع ص، اِ)
موج دریا. موج آب.
کالبحر یقذف بالتّیّار تیّاراً.
این بگفت و در کشتی آز نشست وبه دریای تیّار قرین شد.
چنگیزخان به نفس خویش بدان بلاد رسید و تیّار بلا از لشکر تتار در موج بود.
|| مرد متکبر شوریده عقل لاف زن.
رجل تیّار; ای تیاه.
|| قطع عرقاً تیّاراً; ای سریع الجریة. جلدرفتار و جهنده و مواج.