رکاکت.
[ رَ ک َ ]
(ع اِمص)
یا رکاکة.
سستی و ضعیفی. (غیاث اللغات، آنندراج).
سستی. (ناظم الاطباء).
سستی: رکاکت لفظ. (فرهنگ فارسی معین).
ضد جَزالَت. (یادداشت مؤلف).
اگر آن را خلافی دارم ... به رکاکت رای منسوب گردم. (کلیله و دمنه).
ما به رکاکت عقل و سخافت خرد منسوب گردیم. (سندبادنامه).
سزد که بر رکاکت و قصور الفاظ وعبارت از راه کرم ذیل عفو و اقالت پوشانند. (تاریخ جهانگشای جوینی).
بدین وجه که بیان کرده است هر عاقل عالم داند که نه برنظم و اسلوب قرآن است و رکاکت در کلمه ظاهر است. (نقض الفضائح).
|| زشتی. قباحت. (ناظم الاطباء).
- رکاکت داشتن;
زشتی و قباحت داشتن و زشت بودن. (ناظم الاطباء).
|| بی غیرتی.
|| باریکی. (غیاث اللغات، آنندراج).
|| عمل قبیح و کار زشت. (ناظم الاطباء).