لِعان.
[ ل ِ ]
(ع ، اِمص)
راندگی، اسم است.
لعانیة.
|| (مص)
حکم کردن.
یقال:
لاعن الحاکم بینهما لعاناً; اذا حکم.
|| یکدیگر را لعنت کردن و نفرین نمودن.
ملاعنة.
لعنت خواندن شوی و زن بر یکدیگر.
|| (اصطلاح فقه)
در اصطلاح فقه، آن است که چون مردی زن خود را به زنا نسبت کند، امام هر دو را به لعن یکدیگر وادارد بدانسان که در فقه مضبوط است و سپس آن زن بر مرد همیشه حرام شود و اگر بارور شود بچه نسب از مرد نبرد.
آن است که شوهر زن را متهم به زنا کند و گواه در میان نباشد و زن مرافعه پیش قاضی برد و قاضی حکم کند که شوهر چهار بار شهادت دهد که در این قول صادق است و لعنت خدا بر او اگر کاذب باشد و زن نیز چهار بار شهادت دهد که شوهر کاذب است.
مباهلۀ بین زوج و زوجه که به ترتیب خاص به عمل آید، برای آنکه لعان صورت خارجی یابد تحقق یکی از این دو سبب لازم است:
١- اتهام زوج زوجۀ عفیفۀ خود را به ارتکاب زنا با ادّعاء مشاهدۀ آن و عدم وجود شاهد.
٢- انکار پدر ولدی را که بر طبق مقررات مذکور در ذیل کلمۀ فراش، اگر این انکار نمیبود بدو ملحق میشد، یا عدم اعتراف به انتساب ولد به خود قبلاً.
پس از تحقق یکی از دو سبب مزبور زوج و زوجه رسوم چندی را در محضر حاکم معمول میدارند و از انجام آن نتایج ذیل حاصل میشود:
ابطال علاقۀ زوجیت،
تحریم مؤبد زوجه به زوج،
عدم انتساب ولد به پدر (در صورتی که سبب لعان نفی ولد باشد)،
سقوط حد از هر دو.
رجوع به تمدن اسلامی جرجی زیدان و رجوع به قذف شود.
هی شهادات مؤکدة بالایمان مقرونة باللعن قائمة مقام حد القذف فی حقه و مقام حدّ الزنا فی حقها. (تعریفات).
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد:
لعان شرعاً شهادات مؤکدة بالایمان من الجانبین، ای الزوج و الزوجة موثقة باللعن فی جانبه، ای جانب الزوج و بالغضب فی جانبها، ای جانب الزوجة و انما سمی به مع انه لیس اللعن الا فی آخر کلامه تغلیباً او لان الغضب قائم مقام اللعن و هو فی جانبه یقوم مقام حد القذف و فی جانبها مقام حد الزنا. کذا فی جامع الرموز.