انــشـــاد
انشاد.
[ اِ ]
(ع مص)
تعریف کردن گم شده را.
تعریف گم شده کردن .
تعریف کردن گم شده .
تعریف کردن گم شده را و راهنمایی کردن به او.
|| تعریف کردن خواستن .
طلب راهنمایی کردن به گم شده (ضد معنی اول).
|| هجو کردن .
|| سرودن .
شعر خواندن .
خواندن شعر دیگری ، مقابل انشاء.
شعر کسی را خواندن برای دیگری .
برخواندن .
خواندن و آوردن شعر از دیگری .
- انشادسرای ;
شعرخوان .
- انشاد کردن ;
خواندن .
قرائت کردن .
و رجوع به منشد شود.
***
مُــنــشِـــد
منشد .
[ م ُ ش ِ ]
(ع ص)
شعرخواننده .
آنکه شعر می خواند.
|| هجوکننده .
آنکه هجو می کند.
|| تعریف کنندۀ چیزی گم شده .
آنکه نشان می دهد و خبر می دهد از هر چیز گم شده .
|| آنکه می پرسد و استفسار می کند از هر چیز گم شده .